[وارنینگ : خشونت؟! حقیقتش قبلا برای کد وارنینگ زدم ولی ممکنه این صحنه ها خشن تر باشه؟ اگه نمیتونین ممکنه بیایین مسیج بدین تا براتون خلاصه وار توضیح بدم این قسمت رو؟ و اینکه با یه اهنگ ملایم بی کلام خوندنش رو پیشنهاد میکنم]
----------
نگاهش مردد بود؛ مردمک چشمای تیرهاش میلرزید. فقط دو قدم تا یک فروپاشیِ دیگه فاصله داشت؛ ولی باید تسلیمش میشد.
مرگ؟ حتی بهش فکر نمیکرد، اگه بلایی سر چان اومده، خودش هم کسی ـه که باید پشت سرش میرفت.چقدر طول کشید تا پاهاش راضی شن و اونو این سمت از شهر و جلوی در خونه اش نگه دارن؟
زنگ درو فشار داد؛
یکم طول کشید تا به خودش بیاد و بفهمه کجا اومده، کجا بود؟! جلوی در خونهای که صاحبش رو به کام مرگ فرستاده بود؟
دنبال کی میگشت.. وفتی صاحبخونه احتمالا مرده بود.سرشو بالا داد و خونه رو دوباره برانداز کرد. چقدر با دفعهی اولی که دیده بودتش فرق داشت. حالا حتی نمیخواست دوباره به اون خونه برگرده و داشت زمانی رو به یاد میآورد که آرزوش به دست آوردن دل اون مبارزهِ سوج بود؟
نگاه کوتاهِ دیگهای انداخت.. در باز نشده بود، صدایی هم از پشت ایفون اونو رومخ خطاب نکرده بود.
نمیتونست تو اون نقطه بمونه و ادامه بده و اون حس کثیفی که دوباره وجودشو گرفته رو تحمل کنه. پس برگشت و تندتر از قبل، طوریکه انگار خونه اونو سمت خودش میکشه، ازش دور شد. قدم هاشو تندتر کرد، وقتی خیسیِ نمنم بارون، روی دست و پشت گردنش رو میتونست حس کنه.
مینهو رو میخواست؛ کجا باید دنبالش میگشت؟ سونگمین ازش اطلاعات داشت؟ باید یه چیزایی داشته باشه.
تا رسیدن به خونه، بارون شدیدتر شده بود؛ جایی از لباساش نبود که خیس نشده باشه.
همه چی اونجا عجیب بنظر میومد؛ درخونه باز بود و هیونجین ترسید ولی با وجود اون حس، سریع وارد خونه شد.
خونه بهم ریختهتر از قبل بنظر میومد."سونگمین."
بعد از چند ساعت، اولین کلمهای بود که از بین گلویی که چند ساعت بود جز بغض چیزی تجربه نکرده بود، بیرون اومد.
"سونگمین." سعی کرد بلندتر صداش بزنه، صداش توی فضای خالی خونه منعکس میشد و به خودش برمیگشت.
پنجره های بزرگ خونه باز بود. باد با شدتِ بیشتری اونارو تا وسط خونه میکشوند.
جلوتر رفت، آشپزخونه پر از وسایل شکسته شده بود. غذای ریخته شده روی کابینت.... بیشتر از قبل ترسید؛ اون چه غلطی کرده بود؟ سو چانگبین کی بود که با بازی کردن باهاش تااین حد شکست خورد؟
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...