† - ⵗ SE02 - PART32ⵗ - †

1.1K 332 964
                                    

Music: Catharsis - Aether

مرد جوون با موهای مرتب شونه‌شده‌‌اش و جلیقه‌ی مشکی چسب تنش، پشتِ میز بار، که اطرافش با بطری‌های شراب گرون‌قیمت پر شده بود، همون‌طور که شرابی رو که شمارش دفعاتش از دستش در رفته بود، توی لیوان پر از یخ می‌ریخت، نگاهی به تنها مشتریِ اون ساعت از صبحش انداخت.

چانگبین کت مشکی رنگشو روی میز تا زده بود و همون‌طور که دستشاشو روی میز به هم گره زده بود، نگاهش روی خط خطی‌های چوبی برش خورده میز ثابت موند و بعد لیوان شراب دقیقا مقابلش روی میز گذاشته شد.

سرشو بالا داد و لیوان رو بو کشید. هربار که یکی از اون لیوانارو می‌نوشید، از خودش می‌پرسید جرئت اینو داره که بعد از نوشیدن باز خودشو جلوی اون پیدا کنه؟ اگه باز راه عقلش رو می‌بست و سر از قلبش در می‌آورد، جرئت روبه‌رو شدن با اونو داشت؟

محتویات لیوان رو آروم توی حلقش ریخت. سوزشی که تا عمق گلوش و بعد توی معده‌ش حس می‌کرد و گیجی بعدش همون چیزی بود که بابتش می‌نوشید. فراموشی و بیهوشیِ بعدش توی تخت تا نیمه‌ی روز، تا افکارش از هرچیزی پرت شه. فراموش کنه و گذر زمان رو از یاد ببره.

'اگه یه روز زد به سرم، نفهمیدم دارم چه غلطی می‌کنم؛ مجبور شدم به هر دلیلی برم، می‌شه فقط نذاری؟' دوباره صداش توی مغزش پیچید و باعث شد از درد سرشو به انگشتای گره‌ خورده‌اش تکیه بده.

'بینی، دلم برات تنگ شده.' شقیقه‌هاش رو فشار داد. چرا هیچی اون رو از هیونجین جدا نمی‌کرد؟
'زندانیم کن. منو به بند بکش. نفسم بند بیاد، ولی نذار پامو از این خونه بذارم بیرون که بعد‌ش نتونم ببینمت.'
لیوانو روی میز کوبید و محتویات باقی مونده‌ش روی میز ریخت. کتش رو برداشت و به سمت خروجی بار رفت.

-------

یه شلوغی آزاردهنده توی گوشش پیچید. صدای خنده‌های یه دختر بچه و بعد صدای مادرش و باعث شد چشماش رو باز کنه. گردنش بابت اینکه روی فرمون ماشین خوابش گرفته بود، تیر کشید. دستشو روی گردنش گذاشت و سرشو راست کرد. چه ساعتی از روز بود؟ با نگاهی به بیرون که الان آروم‌تر از هروقت بود، موبایلش رو از جیب کتش بیرون کشید و نگاهی به ساعت انداخت، ولی قبل از اون تعداد میس‌کال‌‌ها توجه‌ش رو جلب کرد. مینهو تموم روز بهش زنگ زده بود.

بی توجه بهش موبایلشو روی صندلی انداخت و از توی پاکت توی جیبش یه رول سیگار بیرون کشید و همون‌طور که درماشین رو باز می‌کرد تا از شر بوی الکل خلاص شه، سیگارشو بین لبش گذاشت و از ماشین بیرون اومد.

یکم طول کشید تا بفهمه کجاست. شاید به اندازه‌ای که فندکشو در بیاره و زیر سیگارش بگیره.

حتی چرخ‌های ماشینش هم موقع مستی اونو تا این‌جا می‌آوردن؟ حرکتش کند‌تر از هروقت شد و نگاهش زوم در خونه‌ای که مدت زیادی فقط از توی ماشین نگاهش می‌کرد و حالا جرئت پیاده شدنش رو فقط با یه سهل‌انگاری ساده به دست آورده بود.

CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'Where stories live. Discover now