فلیکس کنار ظرف غذای دست نخوردهی چان نشست و زانوهاش بغل کرد."میشه باهم ورزش کنیم؟ مثل گذشته."
همونطور که نشسته بود، خودشو روی باسن جلو کشید و نزدیکتر شد. درست مثل گذشته، علاقهش به کتابهای تاریخی تغییر نکرده بود. هنوز هم وقتی روان بهم ریختهای داشت، یکی از اونها و میخوند. درست مثل الان.
"پس میشه بلند بخونیش؟ حوصلهام سررفته. "
تلاشش برای حرف زدن با چان، هربار با شکست مواجه میشد. هرچند قبلا هم نمیتونست توی این مورد برنده شه و چان براش کتاب بخونه؛ پس چه توقعی از الان داشت.
"اونا دارن مارو توی دوربین میبینن و حتی صدامون رو میشنون. چطور بعدش توی صورتشون نگاه کنم، وقتی مدام ردم کردی؟"
فلیکس زمزمه کرد.
"حداقل جوابم رو با 'نه' و 'آره' بده."
با تاکید بیشتر روی آره و نه، گفت. چان بیخیال از کنارش بلند شد و بعد از انداختن حوله دور شونهش، سمت حموم کوچیکی که کنار اتاقش داشت، رفت.
از دیشب فلیکس لحظهای رهاش نکرده بود. مدام سعی میکرد باهاش حرف بزنه، ولی تنها چیزی که هربار نصیبش میشد، سکوت بود.
لیکس خودشو به حموم رسوند، ولی قبل ازاینکه وارد شه، در روی صورتش بسته شد. تموم مدت خودش رو گول زده بود. شک داشت؛ بین دیدن یا ندیدنش، بین بخشیدن یا فراموش کردنش. بیخیال از همه چیز برای دیدنش اومد و بعد کافی بود تا نگاهش به نگاهش گره بخوره و بوم.. تموم خاطرات گذشتهشون پشت پلکهای بستهش جمع شد و آروم روی گونههاش شُره گرفت؛ و بعد حتی بخاطر نداشت چطور همهچیز رو شبیه یک داستان بیارزش به فراموشی سپرد و پای بخشیدنش دربرابر یه جنگ طولانی و سخت با خودش ایستاد.
و حالا اینجا بود. وسط جنگی که خودش به پا کرد. نه پای پس داشت نه پای پیش. باید تاآخر میموند.
پشت دری که قرار نبود برای اون باز شه.------
"باز چه غلطی کردی؟"
مینهو به محض باز کردنِ در پرسید؛ درحالی که آشفته و بهم ریخته بنظر میومد، چشمای درشتش میلرزید و لباش با عصبانیت باز و بسته میشد.
"چه غلطی کردی هوانگ هیونجین!!"
فرصتی به هیونجین که کمی شوکه شده بود، نداد و جلو اومد و کنار هیونجین که با ترس روی تخت نیمخیز شده بود، ایستاد و به جفت چشمای درشتش خیره موند.
"هیچی.."
خودش هم شک داشت. شک کرد. طوریکه مینهو عصبی و نگران بنظر میاومد، شک داشت اشتباهی نکرده باشه.
" از دیشب جایی پیداش نیست. گوشی و ماشینش رو خونه گذاشته و رفته! چه غلطی کردی؟"
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...