Music = Experience - Ludovico Elinaudi
--زنگ آپارتمانِ کوچیکش، با صدای بلندی به صدا در اومد و فلیکس با قدمای بلندش سمت در رفت. درو باز کرد و چانگبین اونجا بود با ظاهری بهم ریخته و چندتا تیکه لباس توی دستش.
"خوش اومدی."
چانگبین بدون نگاه کردن بهش وارد خونه شد.
"کلی کار مهم ول کردم، تا بیام."
"ممنونم؛ و ببخشید که انقدر عجله داشتم."
چانگبین چیزی نگفت. هرچند میخواست بگه که ول کردن یه نفر توی اون شرایط کار سختی بود، ولی چیزی نگفت.
"من آمادهام. زودتر بریم که از کارات عقب نمونی."
لیکس بااینکه استرس بندبند وجودش رو میلرزوند، ولی نمیتونست جلوی لبخندهای مهربونش به چانگبین رو بگیره. با همون لبخندی که از لحظهی دیدن چانگبین روی لبش داشت، گفت.
چانگبین کتش رو درآورد. موبایل و وسایلش رو روی مبل انداخت و سمت حموم رفت.
"بذار دوش بگیرم."
فلیکس از اینکه چانگبین حتی بعد از اون شبی که مست بهش زنگ زد و شب رو کنارش خوابید، باز هم باهاش راحت رفتار میکرد، احساس رضایت داشت.
"باشه. پس یه چیزی برات آماده کنم تا بخوری."
"لازم نیست." از توی حموم داد زد و بعد صدای دوش آب به گوش رسید.
استرس داشت. نمیتونست لرزش پاهاش رو کنترل کنه. حس میکرد هر لحظه ممکنه بالا بیاره. آب دهنش رو به سختی قورت داد و دستش رو بين موهاش کشید. دیدن چان توی اون شرایط بعد این همه مدت سختتر از چیزی بود که فکرش رو میکرد. حتی سختتر از قبول کردن اینکه اون مادرش رو کشته. با استرس روی کاناپه نشست و سعی کرد کمی حواسش رو پرت کنه.
" مثل این میموند که چند راند سکس کردی!"
داد زد و چانگبین واضح شنید.
"یه جورایی!"
صورت فلیکس توی هم رفت و با لحن غمگین و آرومی، طوریکه فقط خودش بشنوه زمزمه کرد :"اوه.. که اینطور."
"پس حسابی بهت خوش گذشته."
اینبار بلند گفت، تا چانگبین بشنوه."درسته."
چانگبین جوابش رو داد و فلیکس سعی کرد دلیل ناراحتی و بهم ریختن حالش رو متوجه شه. یه حس مثل حسادت؟ نمیدونست. ولی با تموم وجودش داشت چیزی رو ته دلش حس میکرد. شاید هم فقط میخواست بفهمه اون کی بوده.
صدای ویبرهی مدام موبایل چانگبین، اولین چیزی بود که کنجکاویش رو تحریک کرد. سمتش رفت و تماس رو وصل کرد و حتما مطمئن شد تا با گرفتنِ آستینش جلوی لباش، صداش رو کمی تغییر بده :"الو؟"
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...