† - ⵗ SE02 - PART24ⵗ - †

1.4K 338 773
                                    

وارنینگ (خشونت+خون)

Music : orbit Mattew mayer - Arsa

(بشدت آهنگش برای این پارت پیشنهاد می‌شه. )

------

شب نفس‌های آخرش رو می‌کشید. چشماش توی اون هوای سرد و بارونی که اون جمعیت رو خیس می‌کرد، فقط یه نفر رو می‌دید. از صدای بارون و برخورد قطره‌های درشتش به برگ درخت‌های بید، فقط صدای یه نفر رو می‌شنید. برای اون فقط اون بود و صداش و حضورش.

"فقط چند ساعت مونده تا بامداد. این دیدار به دور از رسانه و مردمه. محرمانه و کاملا خصوصی. چیزی به بیرون درز کنه، سر هممون برباد میره. برام مهم نیست بهونه‌تون چی باشه، دستوراتی که دادم رو درست انجام ندین، جنازتون هم به خونه برنمی‌گرده."

کلمات انگليس زبانی که از بین گلوی خط و خش افتاده‌ش، بیرون می‌اومد، چیزی بود که هر کسی رو سرجاش میخ‌کوب می‌کرد. همونقدر که واژه‌هاش محکم و مصمم بودن، صدای بلند‌ش هم نشون از جدی بودنش می‌داد. چانگبین توی اون لباس ویژه مشکی رنگ تیمش درست شبیه یه خدا بنظر می‌رسید، که کسی حتی جرئت مخالفت باهاش رو نداشت؛ و این در مورد رئیس‌ تیم همکارش هم صدق می‌کرد. طوری‌که کنارش ایستاده بود و جدی بودنش رو توی کار تحسین می‌کرد. بارون با بی‌رحمی تموم بدناشون رو خیس می‌کرد و چانگبین هم از اون قضیه مستثنا نبود، بااین تفاوت که لباسش رو به عضله‌هاش می‌چسبوند و دلتنگی رو برای پسر چند متر اون‌ور تر بیشتر می‌کرد. حتی از اون فاصله می‌تونست ته ریش‌های در اومده روی صورتش و چشمایی که برای بیش از حد جدی بودن وحشی و قرمز شده بودن، ببینه و بیشتر دلتنگ نوازشِ تیزی موهای کوتاه پشت گوشش شه، وقتی برای بوسیدنش روی بدنش خم شده.

-----

امنیت منطقه متر به متر با سرباز‌هایی که بین برگ و شاخ درخت‌ها پنهون شده بودن، تامین شده بود. طوری‌که حتی از عبور حیوونی به اون‌جا جلوگیری می‌شد. بارون قطع شده بود، ولی هنوز لباس خیس توی تنش به بدنش لرز می‌نداخت. برعکس بقیه تموم تمریناتش به سالای قبل برمی‌گشت و بدنش آمادگیش رو برای موقعیت‌های سخت رو کم‌وبیش از دست داده بود. میلرزید و سردش بود.

"هی! باید جمع شیم."

یکی از سربازا بهش گفت و هیونجین رو از فکر بیرون کشید. متوجه شد همه دارن سمت مرکز محوطه میرن همون‌جا که یه چهاردیواری کوچیک و ساده داشت که احتمالا ملاقات همون‌جا صورت می‌گرفت.

"کسی این‌جا روسی بلده؟"

اون پیرمرد آمریکایی پرسید با اون دندونای روکش شده و مرتبش که تنها چیز روی صورتش بود که برق میزد. جانسون.
سربازهای کمی که اومده بودن، به هم نگاه کردن، تا زمانی که دست یکیشون بالا اومد. همون‌لحظه بود که چانگبین با دیدن هیونجین که دستش رو بالا برده، توی جاش تکون خورد. نباید اینو قبول می‌کرد. اصلا هیونجین از کی تا حالا روسی بلد بود؟

CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'Where stories live. Discover now