"تو بخواب هیونگ، من بیدارم"
صدای سوخته شدنِ کنده چوب قدیمی و جرقه ـای کوچیکش بینِ دیوارای بتنی مخفیگاهِ تنگ زیر زمینی پخش میشد و با گرماش تنها دلخوشی هرچند کوچیکِ امشبشون رو به بدن های خسته و داغون اون دو نفر میداد.
"میدونی که نمیتونم امشب بخوابم!" نگاهشو از آتیش گرفت :"برو بخواب" با چوبی که توی دستش بود، کنده چوب رو به مرکز آتیش نزدیک کرد. قرار بود تا اومدنِ نیرو کمکی برای برگشتشون، کل شب رو توی این مخفیگاه کوچیک و تاریک بمونن، که حتی لباسهای فرم گرمشون در برابر سرمای اواسط نوامبر ناچیز بود و تا مغز استخونشون رو میسوزوند.
" منم "
چان دوباره سرشو بالا داد و نگاه کوچیکی به فلیکس که اونطرف آتیش نشسته بود، انداخت. میدونست ترسیده و این آرامشِ چهره ـش، فقط ظاهری ـه. به همون اندازه که زخم کنار پهلو هاش از درگیری توی ماموریت آزارش میداد، دیدن چهرهٔ فلیکس میتونست آرومش کنه.
"حیف شد! "نمیخواست فلیکس متوجه اون زخم تقریبا سطحی شه، ولی قصد خوابیدن نداشت، پس تسلیم شد و دستشو از روی پهلو ـاش برداشت و فلیکس با دیدن دستای خونی چان، تازه متوجه اون زخم روی پهلوش شد. ترسید..
زخم روی پهلو هاش چیزی نبود که بتونه بکشتش. یه زخم سطحی که خون ریزی کمی داشت."کریس....." زیر لب زمزمه کرد و جلو اومد و روی دو زانو روبه روش نشست. چان گوشه شلوارش رو با چاقو کوچیک توی جیبش پاره کرد و تیکه ای ازش رو کند.
"تو خونریزی داری؟!!!! " لکنت گرفته بود؛ با وجود لباسای کثیف و زخم های سطحی روی بدن هاشون، متوجه چان نشده بود و الان نمیدونست با وسایل پزشکی محدودی که داشتن باید چه غلطی بکنه.
کریس ناله آرومی کرد :"چیزی نیست! همین الانم بند اومده"
"چرا زودتر نگفتی " پارچه دور زخمش رو با چاقویی که داشت، برش داد، تا اطرافش رو باز کنه و زخمش رو با بتادین کوچیکی که داشت، تمیز کنه.دستای فلیکس کنار پهلو هاش میلرزید :" باید زودتر بیان تا تورو به یه بیمارستان برسو - "
" به جای حرف زدن-" چان وسط حرفش پرید، درحالی که زخمش از برخورد بتادین میسوخت.
" کمکم کن! " جملشو تموم کرد و فلیکس با دستپاچگی بتادین رو از دستش گرفت و پارچه ای که اماده کرده بود رو برداشت."باید یه کاری کنیم" فلیکس با دستپاچگی گفت و کمی از بتادین ـو روی دستمال ریخت. اینکار براش راحت بود، ولی نه تا وقتیکه میخواست برای کریس انجامش بده.
"میتونی تحمل کنی تا برات بخیه بزنم؟" مطمئن نبود که از پسش برمیاد و با وجود اینکه از پرسیدنش مطمئن نبود، زمزمه کرد.
"میتونم یه کاریش کنم آره." دوباره گفت و پارچه رو با وجود دستای لرزونش، به زخمش نزدیک کرد و چان مطمئن نبود زخمش با کمک فلیکس بدتر نشه.
ESTÁS LEYENDO
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfic𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...