همهی اونایی که تو این کار دخلی داشتن، میدونستن تو محدودهی کار اونا، چیزی به اسم اشتباه وجود نداره؛ درگیری فیزیکیِ مستقیم با آدمی که نمیدونست کیه، بخاطر کسی که اعتماد کافی بهش نداره، نمیتونست کار درستی باشه. مثل این میموند که توی زمین خودت موش بدوونی و یه راه به دشمنات بدی تا زودتر سر از کارات در بیارن و بعدش بــوم، به لو رفتن نزدیک تر بشی. اونوقته که باید لوکشین جایی که زندگی میکنی، اطرافش میپلیکی، کارایی که میکنی و هویتتو بهکل و از ریشه تغییر بدی.
چانگبین اون مرد رو درست نمیشناخت، ولی هویت هیچ خلافکاری از زیر چشمای تیزش پنهون نمیموند؛ یه جورایی میدونست خلاف هاش هنوز تو پلهی قمار روی معاملات گنده و قاچاق مواد مونده. اینکه اون جوجه چه ارتباطی با اون مردک داره هم سوال بی جوابی نبود؛ شاید مواد ازش کش رفته و حسابی سر این مسئله آتیش طرف رو تند کرده که اینجوری منتظر یه گوشمالی حسابی مونده بود. ولـی با وجود همهی اینا، این مسئله که همچین آدمی مزاحم تفریحش شده، داشت آزارش میداد.. درواقع یه فرصت به اون پسر داد، تا شاید بدون دخالت اون تمومش کنه. ولی اگه زیادی پیش میرفت، نمیتونست اجازه بده، حتی اگه کسی اینجا نمیشناختش، تااین حد جلوشون تحقیر شه
فعلا عقب مینشست تا ببینه اون جوجه اینجا تا چه حد دووم میاره. گوشهی لبشو که هنوز ردپای رطوبت و مزهی بوسهی چند لحظه پیش رو داشت، با نوک انگشتِ شَستِش چندبار پاک کرد و بالاخره وقتی بیخیال موندن اون طعم روی لبش شد، تکیه ـشو به ماشینی که بیرون سالن پارک شده بود، داد و نگاه عصبی ـش روی خُرده آشغالهای گوشهی دیوار تا وقتی که صدای قیژ باز شدن در سالن نیومد، موند.سرشو بالا داد و بعد از دیدن جسم بیهوش اون پسر بین بازو ـای اون مرد هیکلی، انی بیشتر طول نکشید که جلو رفت و روی شونهی رئیسشون که نفری بعدی از در خارج شد، ضربهای زد: "چش شده!"
مرد برگشت: "هی، همین الانم بخاطر سفارش جیآر کاری بهت نداشتم. دخالت نکن. " و بعد نگاهی بی تفاوتی، برگشت که بره.
"داری شبمو خراب میکنی."
چانگبین با خشم کنترل نشده ای گفت و هانیول سر جاش متوقف شد؛ برگشت و فاصلهـشو با چانگبین پُر کرد و سعی کرد صداش تا حد ممکن آروم باشه : ببین من نمیدونم اصل و نصبت چیه! کیای! چکارهای! ولی لابد خوب خرت میره که جیآر بهت اعتماد داشت."سرشو بیشتر خم کرد و بدون توجه به نیشخند گوشهی لب چانگبین، ادامه داد : "ولی این به این معنی نیست که من سرتو تو گونی نکنم."
از چشمهای چانگبین آتیش میبارید و حسابی داغ کرده بود. به ابرو بالا انداختن هانیول و اتمام حجتش توجهی نکرد و حالا هدف نگاهش یه جفت چشم ریز مشکی بودن : " حالا که بچهی باهوشی هستی و میدونی خوب خرم میره، چرا نمیذاری من تنبیهش کنم." چانگبین سعی میکرد، خواستشو یه جور دیگه بیان کنه؛ در واقع تهدیدشو. که البته هانیول قصدشو فهمید و خیلی زود لبخند مسخرهی روی لبش تبدیل به یه خط صاف شد : "ولی این یکی برای خودمه، یه سرگرمی دیگه برای خودت پیدا کن. " و صورتشو از صورت مصمم چانگبین، که حالا کمی ترسناک دیده میشد، فاصله داد.
YOU ARE READING
CODE ⁷⁶⁰⁰ 'SKZ'
Fanfiction𝘾𝙤𝙢𝙥𝙡𝙚𝙩𝙚𝙙 ⌝فصل اول: کامل شده⌞ ⌝فصل دوم : کامل شده⌞ هوانگ هیونجین جاسوس مخفی تیم اساساف، به قصد زمین زدنِ سو چانگبین، لیدر تیم رقیب، باهاش ارتباط برقرار میکنه و نترسو بودنش توی نزدیک شدن به یکی از مهره هـای اصلی سازمان، باعث میشه ه...