صدای مته قطع شده بود و دوباره لودرها مشغول خاکبرداری بودند. سیلو به چهره آقای شائو نگاه کرد مردی که تا همین دو هفته پیش بخاطر جذاب و جوان بودن چهره اش، سوژه سربسر گذاشتن رئیس مهربانشان بود، حالا یک مرد میانسال دلشسته و غمزده دیده میشد. خدا می دانست پس از این اتفاق آن خاکی که رنگ مشکی موهایش را کدر کرده بود، باقی بماند یا نه، اما قطعا دیگر شادابی چهره گذشته اش را نخواهد داشت. این را پسرش با آن خلق و خوی کیوت و لطیف نشان داده بود که شاید قوی از پس حوادث بگذرند، ولی اثر خراشی که سرپنجه های روزگار بر چهره شان کشیده، حتی ظاهرشان را هم تغییر می دهد
سیلو لیوان قهوه را به دست آقای شائو داد و کنارش روی صندلی ساحلی نشست. آقای شائو به کارمند پسرش لبخندی مهربان زد و تشکر کرد: ممنونم دخترم
سیلو هم با لبخندی که چشمان درشت و بادامی اش را بیشتر میکشید، پاسخش را داد: نوش جان
و بعد هر دو برای مدتی در سکوت به تنها نقطه روشن آن شب تاریک خیره ماندند. پروژکتورهایی که مسیر را برای خاکبرداری لودر روشن میکردند، توانایی شکستن عمق تاریکی کوهستان را نداشتند و فقط محدوده کاری خودشان را به زحمت روشن نگه می داشتند. انگار شب مثل قیری مذاب به هر فضایی رخنه می کرد و روشنایی امید را هم از دل حاضران می ربود.
سیلو سعی کرد سر صحبت را باز کند: خانم شائو حالشون بهتر شده؟
پدر جان لبخند تلخی زد و گفت: شما خانمها با اینکه می تونین هزار برابر یک مرد مقاوم باشین، در برابر بعضی از چیزها توانایی مقابله و مبارزه ندارین... اون فقط به یه خبر قطعی احتیاج داره
سیلو می دانست منظور این مرد چیست. برزخ انتظار از چشیدن خبرهای تلخ هم عذاب آورتر است.
-: به زودی با یه خبر خوب همه چی رو قطعی می کنیم
-: امیدوارم دخترم... امیدوارم...
و بعد جرعه ای از قهوه خوش طعمش را نوشید.
- واقعاً خوب قهوه درست میکنی. حتی اینجا با این امکانات حداقلی، می تونم اعتراف کنم خوشمزه ترین قهوه رو درست می کنی
سیلو مویش را با خجالت پشت گوشش انداخت و با لبخندی خجل گفت: شما لطف دارین... اینطوریا هم نیست
-: چرا هست. اگه کارتو توی خفه کردن شایعات شبکه های مجازی ندیده بودم، فکر میکردم جان بخاطر قهوه هات استخدامت کرده
هر دو خندیدند ولی سیلو با یادآوری خاطرات گذشته لبخند خیلی زودتر از روی لبانش ماسید: روز اولی که برای استخدام رفته بودم یادم نمیره... توی استدیو دعوا بود... خیلی هم دعوای شدیدی بود. منم از شنیدن صدای دعوا واقعاً می ترسم
آقای شائو با خنده گفت: ولی توی دنیای مجازی حسابی بلدی دعوا راه بندازی
سیلو دوباره خندید: اون فرق میکنه... وقتی کسی سرت داد نزنه، می تونی هر چی داد داری رو با کلیدهای کیبورد سر طرف مقابلت خالی کنی
ВЫ ЧИТАЕТЕ
The Spell of wish (کامل شده)
Фанфикریل لایف: داستان طلسم آرزو از تابستان ۲۰۲۱ شروع میشه از وسط سیل ههنان چین، جایی که وانگ ییبو برای کمک به سیل زدهها رفته بود ولی به دلایل عجیبی موقع امدادرسانی مفقود و باعث اتفاقات خاصی شد در واقع دلیل این وقایع به دو سال قبل برمیگرده به اوج روزها...