4 مِی 2000
دخترک آهسته لای در را باز کرد و به فردی که پشت در ایستاده بود نگاه کرد اما حتی توان حرف زدن نداشت. چطور میتوانست به الهه باستانیای که آنطور دلبرانه به او لبخند میزد، حرفی بگوید؟ اما وقتی آن الهه باستانی با شیرینترین صدای جهان حرف زد نتوانست نفس محبوس شدهاش را بیش از این نگه دارد.
جان موهای بلندش را پشت گوشش هول داد و برای اینکه تاثیر بهتری روی دختر تقریباً هشت یا نه سالهای که در خانۀ مجاور را باز کرده بود بگذارد کمی خم شد و لبخند مهربانی زد: سلام خانم خوشگل!
دخترک که نیمی از صورت ظریف و معصومش از پشت دری که با چقتی قفل مانده بود، نگاهی مبهوت به جان کرد و آهسته لبهای صورتی رنگ و پفکیاش را باز کرد: سلام
صدای نازک و چهرۀ شکنندهای داشت که باعث میشد جان بیشتر لبخند بزند و نمیدانست این عملش با قلب کوچک آن دخترک چه میکند: خوبی؟
دخترک سری برای تایید تکان داد.
-: من اسمم جانه... دوست همسایه تون هستم. خانم مین... میشناسیشون؟
دخترک دوباره سرش را برای تایید تکان داد.
-: پسرشو هم میشناسی؟
-: ییبو؟
شنیدن نام ییبو از لبهای دختر نازی چون او دل جان را مالش داد: آره خودشه... پسر خوبیه نه؟
-: میخواین از بهشت براش کادو بیارین؟
جان شوکه شد: چی؟
-: مامانم همیشه میگه اگه بچه خوبی باشیم الههها از بهشت برامون هدیه میارن. اما قبلش میرن تحقیق.
جان نمیدانست چه جوابی به این دختر باید بدهد که کاخ رویاها و تخیلاتش نابود نشود.
-: خب یه جورایی آره.
-: ولی مید میگه این حرفها دروغه واسه اینه که سر ما کلاه بذارن تا ما شکلات نخوریم.
-: خب شاید برای همینه که برای مید کادو از بهشت نمیاد... برای تو اومده؟
دخترک سری تکان داد: وقتی دستم شکست برام یه کنسول بازی آوردن. ولی من اونو دادم به ییبو. چون خیلی دوستش داشت.
جان خندید: فسقلی سرتق! توی 3 سالگیت هم دنبال کنسول بازی دختر همسایه بودی! شک ندارم فقط با اون چشمای پاپیت به کنسول بیچاره زل زدی و دختر معصوم دو دستی تقدیمت کرده.
دخترک ادامه داد: پس براش کنسول بازی نیارین. مال منو داره.
-: تو میدونی ییبو چی دوست داره؟
-: اوهوم... اون عاشق برف بازیه
-: ولی الان که فصل برف نیست.
-: مگه شما الهه نیستین؟ خب براش برف بیارین
![](https://img.wattpad.com/cover/280586113-288-k538857.jpg)
BẠN ĐANG ĐỌC
The Spell of wish (کامل شده)
Fanfictionریل لایف: داستان طلسم آرزو از تابستان ۲۰۲۱ شروع میشه از وسط سیل ههنان چین، جایی که وانگ ییبو برای کمک به سیل زدهها رفته بود ولی به دلایل عجیبی موقع امدادرسانی مفقود و باعث اتفاقات خاصی شد در واقع دلیل این وقایع به دو سال قبل برمیگرده به اوج روزها...