سلام
یه نکته خیلی ریز قبل شروع پارت بگم. در خصوص موضوع ژنتیک.
ما فقط از والدینمون ارث نمیبریم. وقتی میخوان شجره ژنتیکی رو رسم کنن تا ۳ نسل قبل همه اعضای خانواده آورده میشن.
خانمها در زمانی که باردار میشن ژنتیک مادر خودشون رو مستقیما به فرزندشون میدن. پس اگه فرزند دختر باشه در زمانی که نطفه اون تشکیل میشه ژن مادربزرگ خودش رو برای نوه خودش حمل میکنه. فقط چون همه چیز نصف نصفه، اگر همسران هر فرد شامل اون ژن نباشن، در هر نسل اون ژن نصف میشه و اگه ریاضیوار به یه مسئله نگاه کنیم هرگز این مقدار صفر نخواهد شد. اما ارزشش کم میشه. پس با این اوصاف ما از پدر و مادرمون بیشترین ژن، بعد پدربزرگ و مادربزرگهامون، بعد اجداد و الیازل ژن میگیریم. فقط بروزهای متفاوتی میشه داشته باشه. برای همین توی شجرهنامه ژنتیک دایی ها و خالهها وعمه و عموها هم رسم میشن چون اونها بروز ژن پدربزرگ و مادربزرگ های ما هستن. ما از داییمون ژن نمیگیریم. این ژن در مادربزرگ و پدر بزرگمون بوده، در دایی ما بروز و مادر ما نهفته شده و بعد در ما بروز میکنه. اما میگن فلانی به داییش رفته.🤪
اینو موقعی که دکتر غدد میخواد به یه بچه هورمون بده بررسی میکنه و اگه اون بچه کلا ژن مثلا بلند قدی نداشته باشه خب دادن هورمون براش هیچ اثری نداره. مثه اینکه به یه چوب خشک شما هر روز آب بدین. خب تنها اتفاقی که میفته اینه که بپوسه.
اینجا کمپانیها میدونن چه کسی کارآموزشون شده. شجره نامه اجدادشو هم دارن. اما زیادهخواهی این افراد طوریه که بچهها رو به ساعتها تمرین وادار میکنه که بارها دیدیم آیدولها حتی روی سن غش کردن. بنظرتون همچین صنعت نفرتانگیزی که به چیزی که دیده میشه رحم نمیکنه، به کارهایی که دیده و فهمیده نمیشن رحمی داره؟
مسلما نه
قرار بود نکته ریز باشه خودش یه پارت شد🤣نفس عمیق بکشین برین توی این پارت
________________________
نفس در سینه ها حبس بود که فیفی در خانه را باز کرد. مین اولین کسی بود که مانند پرندۀ آزاد شده از قفس به طرف جان نوجوان پرید و او را در آغوش گرفت و با صدای بلند شروع به هق هق کرد. پسرک شوکه از اینکه چرا یک زن که شاید دو یا سه دفعه او را حین گفتگوی خیابانی با مادرش دیده بود، نسبت به او باید اینطور هیجان زده شود که او را تا اینحد صمیمانه و دلنگران در آغوش فشرده و می بوسد، خودش را عقب کشید و مضطرب به اعضای خانۀ وان شا که حالا همه ایستاده و با چشمانی نگران او را می نگریستند نگاه کرد.
مین در حالیکه آب بینی اش را بالا می کشید صورت جان را در میان دستانش گرفت و گفت: خوبی عزیزم؟
و بعد شروع به وارسی بدنش کرد که صدای معترضی گفت: مین! بس کن حالش خوبه.
پسر نوجوان رد صدا را گرفت و به مرد بلند قدی که کنار راه پله و نزدیک آشپزخانه ایستاده بود نگاه کرد. چهره اش را انگار می شناخت اما لای خاطرات قدیم گم شده بود اما پسری که کنارش ایستاده بود را تا بحال ندیده بود ولی بشدت دوست داشتنی می نمود. تقریباً هم سن و سال بودند. شاید یک یا دوسال از خودش کوچکتر بود اما از چشمانش نگرانی از جنس آدمهای بزرگسال می بارید.

ESTÁS LEYENDO
The Spell of wish (کامل شده)
Fanficریل لایف: داستان طلسم آرزو از تابستان ۲۰۲۱ شروع میشه از وسط سیل ههنان چین، جایی که وانگ ییبو برای کمک به سیل زدهها رفته بود ولی به دلایل عجیبی موقع امدادرسانی مفقود و باعث اتفاقات خاصی شد در واقع دلیل این وقایع به دو سال قبل برمیگرده به اوج روزها...