مین دستور داد: تمرکزتو به هم نزن بوبو!
ییبو کلافه چشمانش را باز کرد: آخه دارم روی چی تمرکز می کنم؟ چرا یه دونه از گلهامو نمی دی بخورم تا بفهمم چی رو قراره مدیریت کنم توی تنم.
مین مادرانه گفت: عجله نکن عزیزکم.
آرف لی از آشپزخانه در حالیکه لیوان نوشیدنی جادویی اش را با قاشقی پر سر و صدا هم می زد بیرون آمد و در همان حین گفت: مین مین راست می گه گاگا! همه چی مثه همون چیز برداشتن با قدرت بازوته. اول فکر می کنی، بعد عمل می کنی. فقط جادو می شه یه بازوی دیگه برات که نامرئی کاری که ذهنت خواسته رو انجام می دی.
ییبو کلافه بود: تمام این چند روز دارین همینو می گین اما من تا خودم حسش نکنم که نمی فهمم چی می گین.
مین با آرامش گفت: بعدش هم نمی فهمی. تو یه انسانی عزیز دلم. جادو برات مثه یه دست مصنوعیه. مثه دستۀ یه بازی بدون دکمه. تو چیزی حس نمی کنی. حتی اگه خالی از جادو هم بشی، بازم توان و قدرت خودتو داری. اما ما جادوگرها وقتی جادو نداریم انگار بازوی خودمون رو قطع کردیم.
ییبو با چهره ای فرو ریخته گفت: ولی جان وقتی جادوش صدمه دیده بود حالش بد بود.
آرف لی کنار ییبو نشست و نوشیدنی ساخته شده توسط خودش را به دست گاگایش داد و به جای مین توضیح داد: اون به این ربط داشته که یه چیزی مثه برق از بدنش رد شده... برق هم یه انرژیه دیگه. اما وقتی از بدن رد می شه آدم به رعشه می افته، بدنش انرژیش رو از دست می ده و تا چند دقیقه تعادل درستی نداره. اما بعدش خوب می شه.
ییبو به نوشیدنی سیاه رنگی که آرف لی به دستش داده بود زل زد: خوب می شه؟
آرف لی خوش خیال و آرام بود: همین الانم خوب شده منتظره بریم بیاریمش.
و بعد چشمکی زد و گفت: بخورش اینجوری می می ات رو نگاه نکن.
ییبو لیوان را به بینی اش نزدیک کرد و گفت: این چی هست؟
-: معجون تقویت بنیه جادویی. دستورش مال خاندان ماست. اینو وقتی جادوگرها به سن دریافت شهد می رسن توی خانواده ما بهمون می دن تا برای دریافت جادو بنیۀ کافی داشته باشیم و رگهای جادومون اوردوز نکنن.
-: من که رگ جادو ندارم.
مین: بخورش قشنگ من! می دونیم رگ جادو نداری اما جادو توی رگهای معمولیت که بره اذیتت می کنه. اینجوری بنیۀ بهتری پیدا می کنی.
ییبو نوشیدنی بدون بو را مزه کرد. شبیه دم نوشهای آرامبخشی بود که جان برایش تجویز کرده بود و غالباً شبهای پرکارش قبل خواب می نوشید. آنوقتها در زمان خستگی های شدید و پر استرس جان آنقدر پشت خط تلفن می ماند تا او دم نوشش را بخورد و به خواب رود. حتی وقتی خودش خیلی خسته بود، باز هم تا وقتی که ییبو به عالم رویا نمی رفت تماس را قطع نمی نمود. و حالا جان نبود که این حجم استرسش را درمان باشد.
![](https://img.wattpad.com/cover/280586113-288-k538857.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
The Spell of wish (کامل شده)
Fanficریل لایف: داستان طلسم آرزو از تابستان ۲۰۲۱ شروع میشه از وسط سیل ههنان چین، جایی که وانگ ییبو برای کمک به سیل زدهها رفته بود ولی به دلایل عجیبی موقع امدادرسانی مفقود و باعث اتفاقات خاصی شد در واقع دلیل این وقایع به دو سال قبل برمیگرده به اوج روزها...