-: ییبو... ییبو!... ییبو به من گوش کن.
ییبو خاک دهانش را تف کرد و دوباره فریاد زد: جان... جان نفس بکش.
-: ییبو آروم باش... تکون نخور... ییبو!
-: دایی؟
-: خودمم.
ییبو گریه کرد: تو کجا بودی؟ جان نفس نمی کشه.
-: هیس ییبو. اون داره نفس می کشه.
-: نه نه...
-: ییبو! آروم باش... نفس بکش... آروم باش
-: تو کجایی؟
-: بالا سمت چپت.
-: چرا نمی بینمت... چرا اینقدر تاریکه... جایوووووو
-: ییبو آروم باش من همینجام. فقط نمی تونی منو ببینی
-: جان رو ببر دکتر... نفس نمی کشه... گفت اون مرده... جان... جان... جان کجاست؟
-: ییبو آروم باش. جان کنارته و داره نفس می کشه.
-: داری دروغ می گی. اون زنه گفت نفس نمی کشه... گفت مرده... جان نمرده... جایو ببرش دکتر.
-: ییبو کاری که بهت می گم رو بکن تا بفهمی جان داره نفس می کشه. دست راستتو بلند کن و بیار به سمت صورت خودت... آره... آره... حالا بیارش پایینتر... یه کم دیگه... خودشه...
ییبو از لمس صورت جان هیجانی از جنس ترس داشت.
-: جان... جان
-: ییبو داد نزن خطرناکه. فقط دستتو بذار زیر بینی اش تا بفهمی داره نفس می کشه.
ییبو کورمال کورمال بینی جان را پیدا کرد. همه چیز خاکی بود. گونه و بینی و لب جان را در همان حال خاکی پیدا کرد و سعی کرد بدون دیدن، خاک را از روی صورتش کنار بزند هر چند دستان خودش غرق خاک بود. دستش را زیر بینی اش قرار داد. قلب خودش چنان تند می زد که نمی توانست روی نفس کشیدن جان تمرکز کند.
-: نمی کشه... اون نفس نمی کشه... بدنش... بدنش داغ نیست... سرده... خیلی سرده... جایو خیلی بدنش سرده.
-: ییبو آروم باش... جان مریضه و تا گردن زیر خاکه. برای همین بدنش سرد شده.
-: از زیر خاک درش بیار. ببرش دکتر... اون نفس نمی کشه
عاجزانه التماس می کرد. و جایو با صبوری سعی داشت آرامش را در کلامش بریزد:
-: ییبو ساکت باش... خیلی ساکت... صدای نفسهاش هم حتی میاد. من دارم می بینم که داره راحت نفس می کشه.
-: اگه می بینی اش چرا نمی بریش دکتر... چرا اینجا اینقدر تاریکه... گردنم خیلی درد می کنه.
-: نه نه ییبو سرتو یه ذره هم تکون نده. هیچی... فقط ساکت باش و صدای نفس جان رو بشنو.
ییبو سعی کرد آرام باشد و وقتی نفسهای آهسته و آرام جان را روی انگشتش حس کرد با هیجان فریاد زد: داره نفس می کشه... داره نفس می کشه...
![](https://img.wattpad.com/cover/280586113-288-k538857.jpg)
DU LIEST GERADE
The Spell of wish (کامل شده)
Fanfictionریل لایف: داستان طلسم آرزو از تابستان ۲۰۲۱ شروع میشه از وسط سیل ههنان چین، جایی که وانگ ییبو برای کمک به سیل زدهها رفته بود ولی به دلایل عجیبی موقع امدادرسانی مفقود و باعث اتفاقات خاصی شد در واقع دلیل این وقایع به دو سال قبل برمیگرده به اوج روزها...