Part 1

3.2K 424 12
                                    


سرعتش دیوانه وار بود، صداها محو شده بودند و فقط به خط پایان فکر می کرد، حتی به اینکه رقیبهاش چقدر ازش فاصله دارن هم فکر نمی کرد. همه می دونستن امسال اون قراره قهرمان بشه. بهش ایمان داشتن، مربی ها و دوستاش قبل مسابقه حتی برای جشن گرفتن هم رستوران رزرو کرده بودن. 
فقط یک پلک زدن و همه چیز عوض شد، انگار که دنیا رو توی یک همزن ریخته بودن و داشتن با سرعت بالا به همش می زدن.
صدا ها محو شده بودن و فقط صدای خرخری توی مغزش می پیچید .

چشم‌هاش رو باز کرد، تی شرت سفید تنش خیس عرق بود. به سقف خیره شد، صدای خر خر پنکه سقفی کل فضای اتاق رو پر کرده بود، دو هفته از خراب شدن تهویه می گذشت و در حال حاضر خنک نگه داشتن اتاق کوچیکش براش جزء اولویتها نبود.
ساعدشو روی چشماش گذاشت، بازم اون  کابوس لعنتی، یکسال گذشته بود و اون کابوس دست بردار نبود. انگار که قرار بود تک تک شب ها خواب رو از چشماش فراری بده و بهش یادآوری کنه اون
وانگ ییبو
دیگه هیچ رویایی نداره.

قسمتای بعدی طولانی تر میشه

Heartbeat (completed) Where stories live. Discover now