part 11

1.4K 349 5
                                    

انجامش داده بود‌‌؛ برای اینکه بچه ی یکی دیگه رو به دنیا بیاره درخواست داده بود و حالا باید منتظر می موند. 
سرش رو پایین انداخته بود و از اونجا بیرون رفت. اونقدر توی دنیای خودش غرق بود که متوجه دو آلفایی که از کنارش رد شدن، نبود. 

ژان به همراه یوبین وارد مرکز درمانی شدن. باورش نمی شد داره اینکار رو می کنه ولی خب چاره ای نداشت. اگه یانگزی قبول کرده بود بچه دار بشه، اخمی روی صورتش نشست. درسته اون و یانگزی با هم قرار می ذاشتن ولی آیا ژان واقعا می خواست از اون دختر بچه دار بشه؟ فکر نمی کرد یانگزی مادر خوبی بشه. 
:عزیزم!!! 
سرش رو بلند کرد و یوبین رو دید که داشت جلوی همه با ولع لبای دوست پسرش رو می خورد. سرش رو تکون داد 
فن شینگ صورت قرمزش رو پشت یوبین پنهان کرد.
:سلام ژان 
اگه یوبین بهترین دوستش نبود، حتما بخاطر اینکه اونجوری پسرخاله ش رو بوسیده بود از سقف آویزونش می کرد. ژان به پسرخاله کوچیکش نگاه کرد و لبخندی زد 
:حالت چطوره شینگ؟

به پرونده های مقابلش نگاه کرد، خوش شانس بود که فن شینگ از قبل پرونده ها رو براش جدا کرده بود. زنگ صدای یانگزی توی گوشش پیچید که بهش یادآوری کرده بود یک امگای پسر زشت انتخاب کنه. 
ژان نیشخندی زد،مثل اینکه یانگزی هنوز نمی دونست پسر یا دختر بودن برای ژان فرقی نداره. زشت؟ اون قرار بود بهترین و زیباترین امگا رو انتخاب کنه، به هر حال اون امگا قرار بود بچه ش رو بدنیا بیاره و تخمک هاش نقش مهمی توی ظاهر و خصوصیات بچه داشت. 
:از کجا معلوم آلفا بشه؟
فن شینگ سرش رو کج کرد و نفس عمیقی کشید : ژان برای بار پنجم دارم بهت می گم ما با رژیم و داروهای خاص گونه بچه رو کنترل می کنیم 
ژان دستش رو بالا برد :باشه باشه عصبانی نشو،. اون پسر خاله ی شیرین و مهربون من کجا رفته؟ از وقتی با یوبین قرار میذاری خیلی بداخلاق شدی 
فن شینگ آهی کشید، شیائو ژان حتی یک درصد هم عوض نشده بود هنوز هم یک آلفای مغرور بود که گاهی در کمال تعجب به یک پسربچه ی پنج ساله تبدیل می شد. پرونده ای که دستش بود رو جلوی ژان گذاشت.
:به اینم یه نگاهی بنداز،قبل اومدنتون درخواست داده بود

Heartbeat (completed) Where stories live. Discover now