❣ قسمت چهارم
❣ قسمت چهارم ❣
پیرزن صداش رو صاف کرد و سکوت بلافاصله توی اتاق حکمفرما شد. نگاه ها روی آلفای پیر قفل شد.
توی تجارت به این زن احترام زیادی گذاشته می شد، با اینکه همسرش رو توی سن کم از دست داده بود تونسته بود کمپانی شیائو رو روز به روز بزرگتر کنه. اما این پیشرفت مانع پچ پچ هایی که پشت سرش بود، نمی شد اینکه نتونسته بود آلفایی برای همسرش به دنیا بیاره و حتی بچه هاش هم مثل خودش بودن.
:همه می دونن در آینده این ژانه که رئیس کمپانی میشه به هر حال اون تنها آلفای خانواده س
ژان می تونست نارضایتی رو توی چشمای دو تا عموش و عمه اش ببینه ولی کسی نمی تونست مخالفت کنه
: ولی من برای اینکار یه شرط دارم
ژان با کنجکاوی به مادربزرگش خیره شد
:چه شرطی مادربزرگ؟
پیرزن دستاشو روی عصاش گذاشت، صداش واضح و بلند توی اتاق پیچید
:تو باید تا قبل از تولد 70 سالگیم بچه دار بشی، اونم یه الفادوستان چون این فیک در قالب ایمجین و سناریو نوشته شده چند پارت اولش کوتاهه ولی به زودی پارتاش طولانی میشه
برای همین هم زود به زود آپ میشه
YOU ARE READING
Heartbeat (completed)
Fanfiction✍ ییبو امگایی که زمانی رویای رقص داشته ولی توی یه تصادف مجروح میشه و رویاش برای همیشه از دست میده. و حالا داره با هزینه های بیمارستان و زندگی دست و پنجه نرم می کنه. شیائو ژان آلفایی ثروتمند که باید به خواسته مادربزرگش سریع بچه دار بشه تا بتونه رئیس...