ژان خیره شده بود به قهوه ی تلخ توی فنجونش. باید تصمیم مهمی می گرفت ولی از طرفی هم زمان زیادی نداشت.
به امگای مقابلش نگاه کرد.
ییبو نگاهش رو به گوشه ی اتاق داده بود و سکوت کرده بود. هر دو داشتند عواقب این تصمیم رو می سنجیدن. این فن شینگ بود که اجازه نداد سکوت اتاق سنگین تر بشه.
: خب تصمیمتون رو گرفتین؟
ژان گلوش رو صاف کرد و با سر به یوبین اشاره کرد. یوبین از توی کیفش چندتا برگه بیرون آورد و به رئیسش داد. ژان برگه ها رو به طرف ییبو سر داد.
: این شروط منه که به عنوان قرارداد آورده شده، شروط تو هم بهش اضافه میشه
ییبو به برگه های مقابلش نگاهی انداخت، ژان فکر همه جا رو کرده بود.
"1.امگای حامل باید تعهد دهد که از انجام کارهای خطرناک که برای جان نوزاد ضرر دارد دوری کند.
2. امگای حامل باید از داشتن رابطه جنسی با هر آلفایی دوری کند."
ییبو خنده تلخی کرد، اون همینجوری هم با کسی رابطه نداشت چه برسه به اینکه بخواد باردار بشه
"3. تمامی هزینه های زندگی امگای حامل از جمله مسکن، خوراک و پوشاک بر عهده ی آقای شیائو ژان است."
ییبو ابرویی بالایی انداخت
: مسکن؟
ژان دستی به موهای تازه کوتاه شده ش کشید.
: من برات یه آپارتمان می گیرم،. همونجور که خواسته بودی می تونی تنها زندگی کنی. این فقط بخاطر بچه س فکر نکن دارم پولمو به رخت می کشم یا هر چیزی
ییبو سری تکون داد. تا زمانی که اینکارا برای بچه بود، مشکلی نداشت.
"4.امگای حامل باید تمامی مدت تحت نظر پزشک باشد.
5. مبلغ یک میلیون دلار به امگای حامل پرداخت می شود.
"
ییبو نفس عمیقی کشید، تا حالا اونقدر پول توی زندگیش ندیده بود. دلار؟ نباید یون می بود؟ با این پول می تونست تمام قرضاشو بده و حتی برای خودش یه آپارتمان کوچیک بخره.
لبشو گزید. چیزی توی قرارداد وجود نداشت که بخواد باهاش مخالفتی کنه. اون برای شیائو ژان یک بچه به دنیا می آورد و خودش می تونست بار مشکلاتش رو زمین بذاره. یه برد برای هر دوشون بود. در واقع برای هر سه، اینجوری اون بچه هم توی بهترین خانواده زندگی می کرد.
ژان دستاشو توی هم گره کرد و به ییبو خیره شد.
YOU ARE READING
Heartbeat (completed)
Fanfiction✍ ییبو امگایی که زمانی رویای رقص داشته ولی توی یه تصادف مجروح میشه و رویاش برای همیشه از دست میده. و حالا داره با هزینه های بیمارستان و زندگی دست و پنجه نرم می کنه. شیائو ژان آلفایی ثروتمند که باید به خواسته مادربزرگش سریع بچه دار بشه تا بتونه رئیس...