انگشتاش رو توی هم گره کرده بود و سعی می کرد ذهنش رو از اتفاقی که در حال رخ دادن بود دور کنه.
اما ذهنش توی اون چهاردیواری گیر کرده بود. لباس بیمارستان به تن عرق کرده ش چسبیده بود. از لباس بیمارستان متنفر بود چون اونو یاد تصادفش می نداخت.
چشمامو اونقدر محکم بسته بود که دایره های سفید پشت پلکاش شکل می گرفت و محو می شد. بدنش بخاطر هیت گر گرفته بود و به سختی نفس می کشید.
لب گزید و کاری که فن شینگ و جیانگ ازش خواسته بودن رو انجام داد. سرنگی رو که پر از اسپرم ژان بود، قرار بود توی سوراخش خالی شه. از اونجایی که هیت بود احتمال بارداری هم بیشتر می شد.
ییبو ناخن هاش رو توی کف دستش فرو کرد، جای ناخن هاش روی پوستش موند. می تونست خالی شدن سرم رو حس کنه. اشک از گوشه چشمش روی گونه ش غلتید. از درد نبود، از تنهایی بود؛ از اینکه کسی نبود که دستش رو بگیره. توی دلش به خودش لعنت فرستاد، کاش به چلسی و دنیل گفته بود می دونست ممکنه باهاش مخالفت کنن و سعی کنن خودشون مشکلش رو حل کنن ولی به هر حال تنها نبود.
با خالی شدن سرنگ، حس کرد بدنش داره کم کم آروم میشه. فقط اسپرم یک آلفا کافی بود که بدنش آروم شه.
نمی دونست چند ساعت اونجا دراز کشیده بود که دست سردی روی پیشونیش حس کرد.
: می تونی لباسات رو بپوشی
به کمک جیانگ بلند شد، نفس هاش بریده بریده از سینه ش بیرون می اومد.
به کمک جیانگ لباس هاش رو پوشید، به امگای دیگه تکیه داد و از اتاق بیرون رفت. اون لحظه بود که رایحه ی یک آلفا رو حس کرد.
چشماش تار شد و دیگه هیچی حس نکرد جز دستایی که دورش حلقه بسته شد
YOU ARE READING
Heartbeat (completed)
Fanfiction✍ ییبو امگایی که زمانی رویای رقص داشته ولی توی یه تصادف مجروح میشه و رویاش برای همیشه از دست میده. و حالا داره با هزینه های بیمارستان و زندگی دست و پنجه نرم می کنه. شیائو ژان آلفایی ثروتمند که باید به خواسته مادربزرگش سریع بچه دار بشه تا بتونه رئیس...