❣ قسمت نهم❣
ییبو به فرم مقابلش خیره شده بود. فرمی که توش همه جور جزئیاتی رو مجبور بود بنویسه. از اسمش گرفته تا هر نوع آلرژی غذایی و سابقه ی بیماری.
البته بهشون حق می داد، کسی که قرار بود بچه ای رو بدنیا بیاره باید سالم باشه.
بدنیا آوردن بچه...
حالا که فکرش رو می کرد خیلی ترسناک بود، اینکه مجبور بود بچه ای بدنیا بیاره و به خونواده ی دیگه ای بده. بچه ای که حاصل عشق یا حتی لذت نبود و تنها دلیل بدنیا اومدنش فقر پدر امگاش بود.
قبل از تصادف هیچوقت به بچه دار شدن فکر نکرده بود. معتقد بود بچه دار شدن مانع پیشرفتش میشه اون می خواست بهترین موتورسوار دنیا بشه درست مثل والنتینو روسی اما حالا باید بچه دار می شد فقط برای اینکه بتونه به زندگیش ادامه بده.
:آقای وانگ؟
ییبو از جاش بلند شد. امگای جوان و زیبایی رو مقابل خودش دید، پسر دستشو دراز کرد
:من دکتر ژنگ فن شینگ هستم، فرم رو پر کردی؟ سوالی نداری؟
ییبو به فرم نیم نگاهی انداخت : من... اینجا از نقص بدنی حرف زدین، من پام مشکل داره ولی مادرزادی یا بیماری نیست، بخاطر تصادفه
۰
YOU ARE READING
Heartbeat (completed)
Fanfiction✍ ییبو امگایی که زمانی رویای رقص داشته ولی توی یه تصادف مجروح میشه و رویاش برای همیشه از دست میده. و حالا داره با هزینه های بیمارستان و زندگی دست و پنجه نرم می کنه. شیائو ژان آلفایی ثروتمند که باید به خواسته مادربزرگش سریع بچه دار بشه تا بتونه رئیس...