part 17

1.4K 356 13
                                    

به سقف خیره شده بود. تقریبا یک روز از دیدارش با شیائو ژان گذشته بود و حالا طوفان عواقب تصمیمش رو می تونست از دور ببینه.
حرف های شیائو ژان توی ذهنش می چرخید و به مغزش فشار می آورد.
" بعد از هر کاری که لازمه برای بچه دار شدنت کنن اونوقت بهت کلید آپارتمان جدیدت رو می دم... بندای قراردادمون رو یادت باشه وانگ ییبو."
ییبو احساس کرد یادآوری اون حرفا باعث می شد حالت تهوع بگیره. حالا که فکرش رو می کرد، از دیشب چیزی نخورده بود. بعد از اینکه بچه ی ژان رو باردار می شد باید بیشتر به فکر غذا می بود.
بهش می گفت بچه ی ژان، چون همون اول کار دکتر فن شینگ بهش گفته بود نباید به بچه وابسته بشه. اون بچه از اسپرم ژان و لیکور * اون درست می شد، توی شکم اون بزرگ می شد ولی هیچ حقی نداشت.
آخر هفته دکتر اسپرم ژان رو به بدنش تزریق می کرد. باید روز اول هیتش اینکار رو انجام می دادن تا امکان بارداری بیشتر بشه.
ییبو مخالفت اون دختری که حتی نمی خواست اسمش رو به خاطر بیاره، یادش اومد. دختر از انتخاب ییبو راضی نبود. شنیده بود با صدای بلند اعتراض کرده بود که ژان باید یک امگای زشت رو انتخاب کنه.
" اگه می خوای کسی که بچه ژان رو بدنیا میاره زشت باشه پس خودت بدنیاش بیار، گزینه مناسبی هستی"

ناخوداگاه با یادآوری حرفای دکتر با صدای بلند خندید. هر کسی که اونجا بود می تونست بفهمه دکتر خیلی از دوست دختر ژان خوشش نمیاد و ترسی از نشون دادن حسش نداره.

ییبو به پهلو غلتید، خنده روی لبش کمرنگ شد. زندگیش خیلی سریع داشت عوض می شد و امیدوار بود بتونه این همه تغییر رو تحمل کنه.

* توی این فیک لیکور یه چیزیه مثل تخمک که امگاهای مرد دارن. امگاهای مرد هم اسپرم دارن و هم لیکور.

Heartbeat (completed) Where stories live. Discover now