part 27

1.4K 333 14
                                    

سکوت‌ اتاق رو به زانو درآورده بود. ییبو سعی می کرد درست نفس بکشه اما براش سخت بود، مدت ها بود هیت نشده بود. ماه پیش به لطف اسپرم ژان که بهش تزریق شده بود، تونسته بود این دوره رو بگذرونه. اون همیشه از داروهای کنترل کننده استفاده می کرد و فقط چند بار این دوره رو بدون دارو گذرونده بود. اما همیشه این روزها تنها بود، هیچوقت هیتش رو با آلفایی نگذرونده بود، می ترسید از اینکه حامله بشه و حالا واقعا بچه ای توی شکمش داشت. 
عریان روی تخت دراز کشیده بود، با یک دست آلتش رو پمپ می کرد و دو تا از انگشتاش توی سوراخش بود. 
بدنش گر گرفته بود، گاهی ناله های کشدارش سکوت اتاق رو می شکست. انگشتاش توی سوراخش تکون می خورد، اما کافی نبود. اگه می تونست از دیلدوهایی که داشت استفاده کنه شاید همه چیز بهتر بشه. 

ژان روی تختش دراز کشیده بود و به گوشیش خیره مونده بود. دودل بود، نمی دونست به ییبو زنگ بزنه یا نه. 
شاید ییبو به چیزی نیاز داشت. تردید رو کنار زد ولی قبل از اینکه دستش روی اسم ییبو بره، صدای زنگ گوشیش توی اتاق پیچید. گوشی از دستش روی تخت افتاد. 
: لعنتی چرا انقدر صداش بلنده 
سرشو تکون داد و گوشیش رو برداشت. با دیدن اسم ییبو ابرویی بالا انداخت. 
: الو 
صدای ناله ای از اون طرف خط،. بدنش رو لرزوند. آب دهنش رو قورت داد. چرا ییبو باید بهش زنگ بزنه؟ مشکلی پیش اومده بود؟ پس چرا داشت ناله می کرد؟ نکنه می خواست با ژان سکس تلفنی داشته باشه؟ زیر لب به خودش برای این فکر ناسزایی گفت. 
: ییبو؟ 
:ژان میشه از فن شینگ بپرسی… 
می تونست حدس بزنه ییبو داره همه تلاشش رو می کنه که خودش رو کنترل کنه. دوره هیت برای امگاها مثل رات برای آلفاها بود، توی این دوره تقریبا به تنها چیزی که فکر می کردن رابطه داشتن بود. 
مکث ییبو کمی طولانی شد، ژان منتظر بود بالاخره امگا حرف بزنه. 
: بهش بگو می شه از دیلدو استفاده کنم؟ برای بچه مشکلی نداره؟ 
ژان لبخندی زد، پس ییبو نگران بچه بود. 
: فن شینگ گفت سکس تا 7 ماه مشکلی نداره، چه دیلدو باشه و چه واقعیش 
ییبو نفسی از روی راحتی کشید، انگار که یادش رفته بود داره با کی حرف می زنه، گفت. 
:انگشتام کافی نیست 
نفس توی سینه ژان حبس شد، باید چه عکس العملی نشون می داد؟ همه تلاشش رو کرد ییبو رو در حالی داره خودشو انگشت می کنه تصور نکنه، اما هر چی بیشتر مقاومت می کرد، تصویر هم واضح‌تر می شد.  
:ییبو داری با انگشتت…
:آره اما کافی نیست 
ژان نفس عمیقی کشید، بدنش نباید با ناله اون امگا تحت تاثیر قرار می گرفت. اما می تونست سفت شدن آلتش رو حس کنه.

ییبو احتمالا اگه بعداً می فهمید چی گفته و چیکار کرده، اول شیائو ژان رو خفه می کرد و بعد خودشو. ولی توی تب هیت چیزی براش مهم نبود جز اون حسی که صدای آلفا بهش می داد.
: توی خونه دیلدو داری ؟
سرشو تکون داد، بدون اینکه یادش باشه ژان نمی بینتش.
:هممم
ژان نفس کشداری کشید، اگه ییبو توی حال خودش بود می تونست لرزش صدای آلفا رو حس کنه.
:تا حالا ازش استفاده کردی؟
ییبو دیلدویی رو که روی پاتختی گذاشته بود ولی برای استفاده ازش تردید داشت، توی دست گرفت. 
:فقط چند بار
:خیلی … اااه
ییبو به پشت دراز کشید و پاهاش رو باز کرد، دیلدو رو آروم وارد سوراخش کرد. گوشی کنارش افتاده بود، حتی یادش رفته بود به ژان زنگ زده. با وارد شدن دیلدو به سوراخ خیسش ناله ای کرد.
ژان باید تماس رو قطع می کرد ، اما هنوز داشت به ناله های اون پسر گوش می داد، تجربه خوابیدن با چند امگا رو داشت، اما هیچکدوم مثل ییبو ناله نکرده بودن. امگایی که اون می شناخت ، محکم ، مغرور و کمی سرد به نظر می رسید اما انگار یک وجه سکسی هم داشت .
ژان نمی دونست چند دقیقه به ناله های ییبو گوش داد، وقتی توی دستش ارضا شد ، تماس رو قطع کرد و توی دلش به خودش ناسزا گفت .
:لعنت بهت شیائو ژان، دیوونه شدی؟ با ناله های ییبو ؟
چشماشو بست. اون به ییبو هیچ حسی نداشت و توی اون لحظه تسلیم شهوتش شده بود و همین بیشتر شرمزده ش می کرد. 
احتمالا ییبو هم اگه می فهمید چه حرفایی زدن عصبانی می شد. حق با یوبین بود، اون یک احمق بود. احمقی که می دونست چطور بدون فکر گند بزنه به همه چیز .
.
.
.
ییبو زیر آب سرد ایستاده بود، هر بار که شب اول هیتش یادش می اومد از شرم به خودش می لرزید. اون به شیائو ژان زنگ زده بود و گفته بود انگشتانش کافی نیست . حتی فکر کردن بهش هم تنش رو می لرزوند. 
واقعا باید هشت ماه دیگه هیت شدن رو تحمل می کرد؟ باید قانون عدم استفاده از گوشی توی دوران هیت رو درست می کرد.
:تو یک احمقی وانگ ییبو 
اجازه داد آب سرد روی بدنش سر بخوره ، احتمالا ژان هم از این موقعیت خجالت کشیده بود . پس بهتر بود به توصیه چلسی عمل می کرد.
« گاهی بهتره ، وانمود کنیم اتفاقی نیفتاده. نادیده گرفتن اتفاقا گاهی تنها راه کنار اومدن باهاشونه.»

Heartbeat (completed) Where stories live. Discover now