پارت ۶

592 99 1
                                    

جیمین دست تهیونگ و آرام گرفت و نوازشش کرد داشت بهش اطمینان میداد که کنارشه و چی از این بهتر ...

+خانواده ما خانواده های معمولی نیسنن اونها زوج های گی ان پدر تهیونگ توانایی باردار شدن داشت و خب من هم (چند ثانیه سکوووووووت) بعد از دست دادن خانواده ام پیش داییم زندگی میکنم و اون پدر واقعیم حساب میشه ...
+بابایی تهیونگ استاد دانشگاهه و باباش در شرکت تکنولوژی فعالیت داره عمو نابغه است ...
بابا منم فعالیتش در شرکت اسلحه است و باباییم پزشکه ...
+وضع زندگیمونم خوبه و خانواده هامون دوستی خاصی باهم دارن رفاقیت دیرینه پس ماهم باهم بزرگ شدیم و درنهایت عاشق ... امممم دیگه سوالی نیست استاد؟؟

/نه ممنون کافی بود ...
به اطراف نگاهی نداخت
/خب حالا که اطلاعات کافی درموردتون دارم بهتر میتونیم باهم کنار بیایم و هم را بشناسیم

اما این وسط یکنفر سخت در فکر بود اینکه چقدر اون زوج خوشبخت بودن و چه خانواده های خفنی داشتن ههه یاد خودش افتاد که وقتی گرایشش و گفت درحد مرگ از پدرش کتک خوردواگر تلاشاش خواهرش نبود شاید الان زنده نبود ...
اما یک موضوع مهم تر این وسط وجود داشت اونم علاقه ای که اون داشت به زوج خوشبخت پیدا میکرد و این ترسناک بود ...


اما یک موضوع مهم تر این وسط وجود داشت اونم علاقه ای که اون داشت به زوج خوشبخت پیدا میکرد و این ترسناک بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

واقعااااا؟؟

penalty Where stories live. Discover now