پارت ۴۷

353 59 3
                                    

ادامه فلش بک ۵ سال قبل

_ مطمئنی جیمین ؟ بابایی و عمو هوپی حتی از بابا نام و عمو یونگ سختگیر تر ان اگر بهشون بگیم مطمئن باش تا نفهمن ماجرا از چه قراره قرار نیست ولمون کنن ..

نفس حرصی ای کشید و خودش و روی تخت کنار ته انداخت اون کاملا درست میگفت اما چاره ای نبود مطمئن بود بابا یونگیش برخلاف باباییش حتی یک درصدم قرار نبود بیخیال بشه و اتفاقات خوبی نمی افتاد از طرفی هم مایکل دوستشون بود و نمیتونستن نسبت بهش بی تفاوت باشن اون اولین دوستی بود که دوستیش را قبول داشتن ...

+ چاره ای نیست ..
_ اوکی پس بزن بریم
لبخندی که روی لبای تهیونگ بود کلی حرف پشتش بود اون لبخند فریاد میزد که نگران نباش من هستم و این خیلی خاص و مهم بود ..
با لبخندی جوابش و داد و با گرفتن دستش از اتاقشون خارج شدن تا به کتابخونه برن همیشه این موقع روز جین و جیهوپ اونجا بودن کتاب میخوندن و گپ میزدن همراه با قهوه های فرانسویشون ...

بعد نفس عمیقی که گرفتن و با فشردن دست هم تقه ای به در زد که جیهوپ اجازه ورود داد شاید عجیب بود و اینکه از خانواده ات بخوای کاری برات انجام بده خیلی ساده باشه و اینقدر نیاز به استرس نباشه اونم جیمین و تهیونگ اما اونا خوب میدونستن کوچکترین اشتباهشون میتونه چقدر برای مایکل سنگین باشه ...

با ورودشون جیهوپ و جین تعجب کردن این واقعا عجیب بود اینکه اون دو نفر برای ورودشون در بزنن نادر بود و شاید اولین بار و این زنگ هشداری بود ...

○ اوهها ببین کیا اینجا ان هممم دوتا پسر جذاب که مطمئنم اخرین باری که پاشون را اینجا گذاشتن حتی یادشونم نیست ..

$ اوه جیهوپا تازگیا زیاد حق میگی
و با چشمی بهش اوکی داد
$ خب پسرا چه خبرا ؟
جین کتابی که داشت میخوند را روی میز گذاشت و روی مبلی که جیهوپ لم نشسته بود و مقابل و مقابل اون دوتا شیطان بود نشست و فنجون قهوه اش که تا الان به حتم سرد شده بود را از کنار فنجون خالی جیهوپ برداشت و نگاه منتظرش را بهشون داد ..

+ خب میدونم از انتظار خوشتون نمیاد اما میرم سر اصل مرتب خب راستش میخواستیم به کسی کمک کنیم
ابرو جین و جیهوپ از تعجب بالا رفت توقع هرچیزی را داشتن جز این مورد کمک خنده داره اونم از طرف اون دو تا
_ اینطوری نگاه نکنید میدونم به چی فکر میکنید مگه ما نمیتونیم کمک کنیم همم مگه خودتون همیشه بهمون نگفتید اگر کسی ضعیف تر از شما بود و به کمکتون نیاز داشت ازش دریغ نکنید پس الان این نگاه چی میگه ؟
+ تهیونگگگگ
با فک قفل شدش از عصبانیت غرید به پهلو تهیونگ زد تا ساکت بشه

$ اوه تهیونگا من پسر خودمو خوب میشناسم بر خوشحالی هرکسی دست به کار نمیشه اونم چی بخواد به کسی کمک کنه همم مگه جیهوپ
○ اهمم دقیقا جیمینی هم همینه این دو تا شیطان کوچک برای دیگران کوچکترین اهمیتی قائل نیستن مگه اینکه ..

penalty Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt