پارت ۹

569 86 4
                                    

× اوکی پسرا اماده اید بریم
همه با نگاهی که وات دفاک موج میزد بهش نگاه کردن
_ مگه با بچه دبستانی هایی صحبت میکنی که میخوان برن اردو پررو نشو ...
×ایششش ضدحال اوکی ...
÷ خب پسرا حالا قراره چطوری بریم شهر؟ ...
+ وااااااات یعنی شما هیچکدوم ماشین ندارید اههههه مثلا همتون پولدارید هااا لعنتیا الان چطور از این ناکجا آباد خارج شیم ...
= اهممممم خب دوستان وقتشه که از قدرت لاس زنی رفیق نابتون استفاده کنید
خیلی خب حالا مثل متجاوزا بهم نگاه نکنید که انگار میخوان لختم کنن ایش اون دختره مو بلونده که همش دور و برمه ماشین خوبی داره میتونم در ازای یک شام رمانتیک ماشینشو بگیرم نظرتون ...
چانیول با چشمکی حرفش را تمام کرد و یکی اینجا بود که اگر جیمین جلوش را نمیگرفت چان را تکه پاره میکرد البته نگذریم که دو تا پسر دیگه هم بودن که از ناکجا آباد شیر موز پیدا کرده بودن و داشتن با کمال آرامش از صحنه روبه روشون لذت میبردن ...
_شیرموزم زیاد بدنسیتا اومممم خوشم امد ...
×جناب کیم حواست باشه دست به شیر موزام بزنی همونا میشن اخرین وعده های غذایی ایت ...
_تو .....
+ساااااااکت شید شما دوتااا .. تو هم بس کن دیگه بک حرفی چان از سرنادانی و جهالت و حماقت و عقب موندگیش زد به بزرگی خودت ببخشش بهتر از همه ما میدونی چه عجوبه ایه ...
+چااااان تو هم گمشو از پشت اون یخچال بیا بیرون گربه خنگ اصلا چطور رفتی اونجاااا ...
÷هی جیمین مراقب باش داری به دوست پسرم توهین میکنیاا ...
جیمین با چشمایی که تا اخرین حد باز میشدن به بک خیره شد
+واااااااااات چی شد الان؟ یهو شد دوست پسرت تا دو دقیقه پیش که اگر نگرفته بودم الان قاتل بودی جناااااب

_دوست پسرم و اذیت نکنید دیگه این موچی خوشمزه ای که میبینید الان تو بغلمه فقط کافیه خم به ابرو بیاره تا همتون را از زندگی پشیمون کنم...
۳ پسر دیگه جوری نگاه میکردن به بغل و بوسهای اون دوتا و ناز های جیمین و قربون و صدقه رفتن های تهیونگ که انگار دارن چندش ترین صحنه دنیا را میبینن ....

×عووووق .... چان هیونگ نظرت چیه زودتر بری ماشین اون دختره را بگیره تا شاهد یک پورن زنده نشدیم
=اوکی من رفتم ...
÷هی...
×اذیت نکن هیونگ بزار بره هیچکس دوست پسر خلت و نمیخوره که ...

الان یک ماهی بود که چانیول و بکهیون قرار گذاشتنشون را علنی کرده بودن

فلش بک
÷ دیگه اینطوری شد که وسط گریه ها و فریاد هاش اعتراف کرد .. میگفت بک بکککککک چشمات و باز کن عزیزم من هنوز تازه طعم عشق و کشیدم غلط کردم شکر خوردم اصلا من احمق از کجا میدونستم به نیش زنبور حساسیت داری وگرنه عمرا اگر برای شوخی هولت میدادم که به درخت بخوری و اون کندو کوفتی به خوره تو سرت و زنبورا نیشت بزنن من کلی گشتم تا اینجا را پیدا کردم که اعتراف کنم اما نگاه الان چی شد بککک کامبک ....
÷و بعدش تو بغلش خفم کرد
= بک خان چرا نمیگی وقتی داشتم از نگرانی جون میدادم جنابعالی بهشوش بودی داشتی بهم میخندیدی...
چان بعد این حرفش با قیافه وات دفاکش خیره شد به سه پسر دیگه که هر کدام یه جایی داشتن از خنده جون میدادن جیمین که تو بغل بک افتاده بود و با خنده بهش مشت میزد تهیونگی که رو تخت افتاده بود و دستش و رو دلش گذاشته بود و در اخر جانگگوکی با نی شیرموز توی بینیش داشت از خنده دست پا میزد ...
هی عجب همگروهی هایی و دستش و با حالت زاری زد به پیشونیش که کمتر یک دقیقه به غلط کردن افتاد و خودش و به خاطر ضرب دستش مورد هجوم فحش هاش قرار داد ‌...
بالاخره که جمع آروم شده بود بعد چند دقیقه و تهیونگ جانگکوک و از شیرموز اش نجات داده بود و الانم جیمین و تو آغوشش غرق کرده بود بالاخره یکی سکوت و شکست ...

penalty Where stories live. Discover now