پارت ۳۸

373 65 8
                                    

جو سالن جو به شدت سنگینی بود و هیچ کس جرئت شکستن سکوت را نداشت ولی بعضیا بودن که با دلتنگی بهم نگاه میکردن با نگاه هایی پر از حرف ...

کوک و کای و بک منتطر بون سریع به اتاق هاشون برن نامجون قبل رفتن دستور داده بود اتاق هایی برای مهمان ها آماده کنند البته یکی از مهمان ها قرار همین الانش هم صاحب خانه بود اما انگار آماده نبودند ...

+ دلم برات تنگ شده بود
با شنیدن صدای جیمین نگاهش را از کای گرفت و به جیمینی داد که به سینه تهیونگ لم داده بود و کاملا تو بغلش بود چقدر دلش برای این آغوش تنگ شده بود ..

کم کم چشمانش داشتن اشکی میشدن اما با بستن چشماش به اشکاش اجازه جاری شدن نداد و بدون جواب دادن دوباره به ویمین خیره شد چقدر تغییر کرده بودن پخته تر شده بودن و کلی جذاب و هیکلی تر ...

با اینکه جوابی نگرفت اما بازم تسلیم نشد دلش برای صدای پسر تنگ شده بود ..
+ شنیدم چه مدیر موفقی شدی بهت افتخار میکنم
باز هم جوابی نگرفت ..
+ جنی و لیسا خوب ان دلم اونا هم تنگ شده .. هییی امیدوارم جنی بعد این همه سال منا بخشیده باشه

× چیییی
با سوال کوک پوزخندی زد بالاخره موفق شد پسر لجباز را به حرف بیاره ..
شونه ای بالا انداخت کد با گفتن بهتره از خودش بپرسی کوک را کلافه کرد ...
تا دهانش را باز کرد حرفی بزنه خدمتکار گفت که اتاقا آماده ان ...

با چشم غره ای به جیمین و احترامی به یونگی و جیهوپ جمع را به همراه دوستانش ترک کرد بعدا حتما باید از جنی در این مورد میپرسید ...

با رسیدن به اتاقش با دهن باز به اطرافش خیره شد خودش از خانواده ثروتمندی بود اما امروز چیزایی را دیده بود که فهمیده بود کلمه ثروتمند در برابر این خانواده فقط یک شوخیه ...

اینقدر خسته بود که حوصله عوض کردن لباس هاش را  نداشت پس با همین لباس با پرت کردن تن خسته اش روی تخت خواب را به خودش هدیه داد ...

با حس بوسه ای به لبش چشمای خسته اش را باز کرد و به نامجونی خیره شد که غرق صورتش بود ..
درسته نامجون وقت سکس خیلی خشن و وحشی میشد اما دیشب واقعا خیلی بد به فاک رفته بود شاید ماهی سه یا فوقش چهار بار اینطوری به فاک میرفت بقیه اوقات خشن بود ولی قابل تحمل اما الان از درد کمر و دلش فقط میخواست بمیره ...

با نشستن بوسه دیگه ای به لبهاش از افکارش بیرون اومد و حواسش را به همسرش داد ..
@ حالت خوبه زندگیم
$ به نظرتون ارباب
با حرص و چشم غره ای جوابش را داد حوب میدونست به همون اندازه که نامجون موقع رابطه از این کلمه لذت میبرد در حالت عادی ازش متنفر بود که جین بگه ..

با فک قفل شده اش غرید
@ جین روی اعصاب من نرو بزار حداقل حالت خوب باشه
با نگرفتن جوابی کلافه از جاش بلند شد  و به سمت حمام رفت قطعا یه حمام حاله همسر عزیزش را بهتر میکرد ...

حالا که همه در حال خوردن صبحانه بودن نامجون موقعیت را بهترین زمان برای بیان حرفش دید ..
@ تهیونگ
با شنیدن صدای پدرش که اونا مخاطب قرار داده بوود نگاهش را بهش داد البته تمام افراد دور میز نگاه کنجکاو و منتطرشون را به نامجون دادن ..

با دریافت توجه مورد نظرش با لبخند پیروزمندش شروع کرد ..‌
@ میخوام از این به بعد جیمین هم همراهمت باشه وا کار ها را مدیرت کنه بالاخره جیمین هم جانشین یونگیه و هم قراره همراه تو به عنوان همسرت پادشاه  این امپراطوری باشه ..

دوباره با این حرفش همه را شوکه کرد درسته جیمین فوق العاده باهوش و کاربلد بود اما نامجون تنها کسی بود که همیشه مخالف دخالت جیمین در کار هاشون بود دوست نداشت جیمین با روحیه فوق حساسش اذیت بشه خودش تهیونگ را دقیقا مثل خودش تربیت کرده بود  اما جیمین حساس بود و این براش خوب نبود و حالا این  دستور نامجون برای همه عجیب بود ..

_ بابا مطمئنی اما همیشه مخالف بودی
@ درسته تهیونگم اما جیمین فراره پادشاه بشه پس باید کنارت باشه اما شما به ملکه هم نیاز دارید پس جانگکوک هم از این به بعد همراه  شماست اینکه سه نفر با هم باشید بهتره ...

شوک دوم اینبار سنگین تر بود اما کی میتونست حرف نامجون را نقص کنه



شوک دوم اینبار سنگین تر بود اما کی میتونست حرف نامجون را نقص کنه

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

هاااای گایز ..
احوالتون؟؟ 

وای باورتون نمیشه روزی که پسرا برای سخنرانی به کاخ ابی و بعد سازمان ملل رفتن من به دوستام قول دادم بعدی کاخ سفیده و واقعاااا شد ...🥺🥺🥺😌😌😌

penalty Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang