پارت ۳۳

362 57 0
                                    

÷ امممم کوک مطمئنی میخوای بری ..
× اهممم
بک دیگه تحملش تمام شده بود از بی تفاوتی کوک و بالاخره مود عصبیش را آزاد کرد
÷ ککککککوکککک
× کوفت لعنتی
کوک که خودش را مشغول کرواتش کرده بود تا استرسش کم بشه و کمتر حرفای بک را بشنوه با فریادی که بک زد کلی ترسید و با دستش که رو قلبش بود توجه اش را به بک داد تا دوباره سکتش نداده

÷ کوک دوست خنگم دوست کله شق و نفهمم چرا متوجه نیستی میخوای بری قرار با کیم نامجون اصلا میفهمی اون کیه جدا از اینکه پدر اون دوتا شیطانه اون ارباب کیمه رئیس کل با یک اشاره اش میتونه خودت و خانواده و تمام اطرافیانت را محو کنه از روی زمین اونوقت تو میخوای بری سر  قرار یبا همچین ادمی تازه خوب با خبری که چندسالیه خودش را تقریبا از کارا کنار کشیده و حتی قبلش هم هیچ وقت خودش شخصا ملاقاتهایی نداشته ..

× اوف پسر خسته ام کردی اولا قرار چیه این یک ملاقات کاریه میفهمی کااااااری اینقدر قرار قرار نکن یادت که نرفته همسرش را و عشقشون را ...

بک با اومدن اسم همسر کیم یاد خاطرات عمارت افتاد همسر کیم نامجون جین بود و همه از علاقه بیش از  حد اون دو بهم میدونستن همه میدونستن که کسی حتی حق نگاه به جین را نداره وگرنه باید مرگ و با آغوش باز بپذیره این دقیقا متقابل هم بود و قطعا کسی نمیخواست با اون شیطان فرشته نما یعنی جین برخورد کنه حتی فکرش هم ترسناک بود ...

÷ واااااای اصلا یاد آورش نشو اگه اون روی خشنش را ندیده بودم هیچ وقت اگر کسی بهم میگفت جین وقتی عصبی بشه مثل یک گرک درنده میشه باور نمیکردم تازه با پشت دست میزدن تو دهنش اما وقتی خودم دیدم به چشمام شک داشتم .. یادته که؟

×ههه مگه میشه فراموش کنم

فلش  بک

× جیمینا لطفاااااا
+ نه عزیزم نه نمیشه
کوک که دیگه داشت از عملی شدن نقشه اش ناامید میشد میخواست به حالت عادیش برگرده و به جای کیوت بازی به زور اون چیزی که میخواد را بگیره اما تهیونگ را از دور دید و یکم بخ نقشه اش تایم بیشتری داد تا دوباره فرصتش را امتحان کنه جیمین و تهیونگ جدا از اینکه دوست پسراش بودن و خیلی جاها مثل پدر و مادرا سخت گیری میکردن البته این برای کوک قشنگ و ناآشنا بود چون هیچوقت محبت و توجه ای از پدر و مادرش نگرفته بود و این اهمیتی که جیمین و تهیونگ بهش میدادن جدا حس خوبی داشت و لذت میبرد ..

جیمین همیشه لوسش میکرد و بدون محدودیت اشکارا بهش محبت میکرد اما تهیونگ نه خیلی خیلییییی حساس و مقرراتی بود و باید همه چیز طبق اصولش پیش میرفت اما به وقتش محبت میکرد
وقتی جیمین تشخیص میداد چیزی به نفعش نیست با هیچ ترفندی نیمشد راضیش کرد مگر با تهیونگ تنها کسی که با یک جمله میتونست نظرش را تغییر بده ...

کوک با دیدن تهیونگ که داشت به سمتشون میامد برای عملی شدن نقشش به سمتش دوید تا بغلش کنه بالاخره الان باید کیوت و مظلوم میبود ..
با چشمایی که تمام مظلومیتش را توشون ریخته بود و لبای اویزان به چشمای تهیونگ که پوزخندی به لب داشت و منتظر بود نگاه کرد همین که میخواست دهن باز کنه و حرفش را بزنه صداش جیغ وحشتناکی امد و اون سه را متعجب کرد..

penalty Место, где живут истории. Откройте их для себя