پارت۱۴

485 75 4
                                    

نامجون برای اخرین بار بوسه ای روی لپ جیمین زد و برای بار هزارم چشم غره پسرک حسود و غیرتیش را که حالا با عصبانیت دست یونگی را میفشرد نادیده گرفت و از جاش بلند شد بقیه هم به تبعیت از اون برخواستن تا همراهیش کنن ..
@خب پسرا وقت یکم خوش گذرونیه نظرتون چیه؟
هممم لتس گوووو ..
و با چشمکی حرفش تمام کرد و به طرف ماشینا حرکت کردن ...

تهیونگ با دیدن عروسک مشکیش نزدیک بود بگریه اما خودش را کنترل کرد و بازم چشم غره جیمین و ندید و به سمت عروسکش پرواز کرد..
بله اون بوگاتی لاویتور مشکی لعنتی از همون لحظه اول حضورش شده بود رقیب عشقیش خنده داره اما حتی گاهی میترسید اون لعنتی تهیونگ و ازش بدزده ولی خب بالاخره هر چیزی امکان داره اتفاق بیافته شونه ای بالا انداخت و دنبال دوست پسرش رفت که داشت با چشمای پر از قلبش اون ماشین و قورت میداد .. دیگه طاقت نیاورد و با پسگردنی محکی از کنارش رد شد و سوار ماشین شد و با تمام قدرتش قبل سوار شدن لگدی به این مشکی زشت زد ...
تهیونگم که انگار دنیا را ازش گرفتن علاوه بر درد پس گردنی محکم جیمین و ضربه دیدن ماشینش الان درد بی محلی کردن جیمینم مجبور به تحمل شد پس با لبای اویزون سوار شد تا بالاخره به مقصد حرکت کنن و شاید میتونست خودش تخلیه کنه با فکر به کاری که میخواست کنه پوزخندی زد چه روزی میشد امروز ...

یونگی و نامجون که فاصله کمی با اون دوتا بچه تخس داشتن با دیدن کاراشون بعد مدتها دوباره با تمام وجود خندیدن و درنهایت شونه ای بالا انداختن و سوار بوگاتی خودشون شدن خیلی حرفا برای گفتن داشتن که حتی راننده شخصیشون را هم محرم نمیدونستن پس رانندگی هم تنوعی بود براشون و هم گپ خصوصی ای میتونست باشه ...
خلاصه بالاخره هر دو ماشین پشت سر شاستی بلند بادیگارا حرکت کردن به هر حال راه را هم بلد نبودن ...
اگر جین و جیهوپ از ماجرا خبردار میشدن قطعا از عضو عزیزشون به دار حلق اویزشون میکردن که چرا اونا را نبردن ولی خب قطعا اگه اون دو میدونستن اجازه نمیدادن کسی به لی حتی نزدیک بشه و اون حرومزاده حقش نبود راحت خلاص شه و باید تو دستا پسرا زجر میکشید حق اون دو بود که لذا ببرن صد البتع که جین و جیهوپ راحت خلاصش نمیکردن ولی خب دیگع ...
بعد نیم ساعت رسیدن به دو سوله خرابه البتع از دور که به نظر خرابه می امدن اما حالا که اونجا بودن و خوب اطراف را انالیر کردن اون همه بادیگارد و سلاح قطعا الکی نبود انگار یک پایگاه نظامی بود مثل اون جایی که اموزش میدیدن ...

با شنیدن صدا نامجون از افکارشون بیرون اومدن و همراهش وارد سوله شدن ... دقیقا همون فضایی را داشت که توقع داشتن سالنی سرتاسر بادیگارد مصلح آماده ایستاده بودن و برخلاف شکنجگاهای تو فیلما که تاریک ان اینجا یک لوستر بزرگ دقیقا وسط سالن بالای مبلهای سلطنتی قرمز طلایی و میز بزرگ سلطنتی که روبرو صندلی شکنجه قرار داشتن اویزان بود و لامپ های بزرگ و نورانی که سرتاسر اون فضا را روشن کرده بودن و دیوار هایی که تبدیل به اکواریوم شده بودن و میزبان ماهی های گوشت خوار و کوسهای خطرناک بودن و میزهایی مقابلشان که پر از وسایل مورد نیاز شکنجه بود و اون تابلو ها و مجسمه های هنری کع هیچکس جز نامجون درکشون نمیکرد فضا را اشغال کرده بودن البته اینجا ورژن کمی کوچکتر شکنجگاه آمریکا بود و واقعا همه قبول داشتن که نامجون سلیقه فوق العاده ای داره مخصوصا در این موارد بهترین بود اگر به یونگی بود که قفس سگاش را به هرجایی ترجیح میداد البتع اینجا هم سگ داشت پنج تا سگ وحشی که داخل سوله بسته شده بودن و صداشون لرز به تن همه افراد می انداخت حتی بادیگاردا ولی جیمین و تهیونگ داشتن لذت میبردن از همه چیزاونجا تازه متوجه شده بودن چقدر دلتنگ همچین فضایی بودن اینجا دقیقا جایگاه اون دو بود نه اون پایگاه لعنتی بین یکسری ادم که دنبال عدالت و ظلم و اینجور چیز هاان ...

£قربان اماده است
@اوکی بیاریدش ... شما هم بشنید پسرا چرا منتظر اید ...
با تایید نامجون اون بادیگارد محوطه را ترک کرد و جیمینو تهیونگ که عین بچها ذوق زده بودن بالاخره روی مبل  دونفرهکنار پدارنشون نشستن و منتظر نمایش ...

تنها صدایی که جرئت شکستن سکوت اونجا را داشت قطعا فقط میتونست صدای صحبت دو پسر تخس باشه که با وجود اینکه قهر بودن بازم داشتن باذوق باهم صحبت میکردن وگرنه کی جرئت داشت وقتی ارباب کیم و مین سکوت کردن لب به صحبت باز کنه حتی همسرانشون هم در این مواقع رعایت میکردن ولی پسراشون نه و صدالبتع که دو پدر با نافرمانی ها و تخس بازی های بچهاشون مشکلی نداشتن تازه لذت هم میبردن ازش ...

بالاخره بادیگارد همراه مردی که از همون ورودش صدای کر کنندش معرفش بود وارد شدن و اون مرد و جلوی پای اون چهار نفر انداختن بادیگارد به مرد اجازه نداد سرش را بلند کنه و با پا سرش را پایین نگه داشت البته اون مرد ساکت نموند ...

€معلوم هست اینجا چه خبره شما میدونید من کی ام هااان چرا اینجام ولم کنید احمقا وقتی خلاص شدم دماراز روزگارتون درمیارم نمیدونید با کی طرف اید ...
لی همه حرفاش را فریاد میزد مشخص بود از شدت ترس هیچ کنترلی بر خودش نداره
بالاخره طاقت تهیونگ تمام شد و به سمت لی رفت و با خشونت موهاش را چنگ زد و سرش را بالا گرفت ...
لی وقتی تهیونگ را دید خنده مسخره ای کرد
€ههه پس کار توی احمق بی عرضه است همین الان ولم کن تا خودم نکردمت هم خودت را هم اون هرزه ات را ...
با پایان حرفش پوزخندی زد به چهره سرخ از عصبانیت پسر مقابلش اما با صدایی که شنید پوزخندش خشک شد و نزدیک بود همونجا خودشو خیس کنه این امکان نداشت...

@اههه لی میخواستم یکم بهت اسون بگیرم به خاطر خدماتت اما خودت با توهین به پسرم خرابش کردی متاسفم دیگه از دست من کاری بر نمیاد ...
ودر اخر شونه ای بالا انداخت ...
لی مرد همونجا با کنار رفتن پسر مقابلش و دیدن چهره اربابش هزاربار جون داد اما دیگه پشیمونی جایی نداشت اون محکوم شده بود خوب میدونست مجازات کسی که به خانواده ارباب نزدیک بشه چیه و حالا اون چکار کرده بود پسر ارباب را زده بود و بهت  که فکر  میکرد متوجه شد که اون پسری که هرزه خطاب کرده بود باید پسر ارباب مین میبود شنیده بود دوست پسر اربابه و حالا اون کاری کرده بود که حتی ادمای دیوونه هم انجام نمیدادن ..


Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.




















هاااااای گایز عیدتون مبارک بهترینها را براتون ارزو میکنم همراه شادی و سلامتی😘😘
احتمالا الان مهمونی اید یا مهمون دارید خلاصه خوش بگذره البته میدونم خیلی چرته چون تنهایی لذت بخش تره ولی خب بالاخره هرچی 😉

قبل شروع این پارت وقتی پارت قبل و خوندم کاملا متوجه حال بد دفعه قبلم شدم که چقدر رو فیک تاثیر داشت پس ایم ساری  ارکاداش😁(اصلا هم مشخص نیست دارم فیلم ترکی میبینم😅)

خب خب خیلی پرحرفی کردم شادباشید از کنار همبودن لذت ببرید 😘 این پارت هم عیدی من😉

penalty Where stories live. Discover now