پارت ۳

702 113 0
                                    

ساعت ۱۰ شب بود سکوت خفه کننده ای جد اتاق را گرفته بود اینبار جیمین هم حضور داشت در جمع اونها بعد اینکه شامشون را خورده بودن همگی به خوابگاه برگشته بودن و الان هرکسی با ترسناک ترین حالت خودش به بقیه خیره شده بود و این جو وحشتناک بود تا اینکا بالاخرا تهیونگ سکوت را شکست...

_ نه من حوصله و وقتش را دارم و نه شما قدرت درک حرفام را پس میرم سر اصل مطلب قوانین ...
اینبار چانیول به حرف آمد = حواست به کلماتی که از دهنت بیرون میاد باشه بچه اینجا دو نفر هستن که باید احترامشون را نگهداری و باید اند پس اگر نمیخوای اطاعت کنی میشن اولین قانون این اتاق یعنی احترام به بزرگتر ...
بعوپ دست به سینه و صندلیش تکیه داد ...
کوک و بک به شدت از این موضوع راضی بودن بالاخرع یکی باید قدرت نمایی میکرد در برابر اون دو نفر ...

اینبار جیمین بعد از نگاهی به چشمهای آتشین ته ته اش بوس کوتاهی به لبانش زد تا آرامش کنه و خب واقعا جواب داد خیلی آرام تر شده بود اما هنوز آتشش خاموش نشده بود ...

جیمین به طرف بقیه برگشت و با صدا و لبخندی که پر از محبت ساختگی بودن شروع کرد
+ دوستان عزیزم اول از همه خوشحالم که با شما پسرتی جذاب هم اتاقی ام (چشمکی زد) من مین جیمین ام دوست پسر اژدها اتشین کنارم و بعد اینکه شما باید بدونید که ما کره زندگی نکردیم و حتی اینجا به دنیا نیامدیم که با رسوم و قوانینش آشنا باشیم پس رفتار ما را به نشانه توهین در نظر نگیرید فقط به خاطر بی اطلاعیه ...
دوباره با لبخند ادامه داد
+ اینطور که امروز بهمون گفتن قراره یک ماه باهم باشیم و بعد همراه هم به ماموریت فرستاده بشیم پس ارتباطمون خیلی مهمه باید متحد و آگاه باشیم پس سر کوچک ترین مسائل به جون هم نیافید و فکر کنید چقدر در اینجا بهم نیاز داریم ...
+خیلی خوب حالا شروع میکنیم هر کسی قانونی که میخواد را میگه و بعد به رای گیری میزاریم اگر رای آورد ثبتش میکنیم ...

همه موافق بودن وپسر کوچکتر را تحسین میکردند به خاطر هوش و مدیریت عالیش البته یکی اینجا بود که فراتر از اینا فکر میکرد اون کاملا این موچی بازیگر را میشناخت و میدونست الان داره نقشه قتل اون سه نفر رامیکشه اما الان بهشون نیاز داشت پس بهتر بود مهربونیش را خنجر کنه برای جنگ ...

بعد چند دقیقه سکوت تهیونگ شروع کرد
_اول و مهمتر از همه حریم شخشی .. دخالت نمیکنید به کار های هم و هرکسی کار خودش را انجام میده بر عهده دیگران نمیزاره البته به جز یکسری کارها که باید تقسیم کنیم ...
_دوم حوصله دعوا ندارم به محیط آرامش بخشی نیاز داریم نه محیط پر از تنش پس درگیری فیزیکی ممنوع ..
چهار پسر با دقت به حرافاش گوش میدادن و وقتی میدیدن کاملا با سر تایید میکردن ...
البته جانگگوک علاوه بر حرفای تهیونگ محو چشما و صدای بمش هم شده و داشت میپرستیدش اما هر چند ثانیه ای یکبار به خودش مهیب میزد که اون پسر دوست پسر داره اما خب قرار نبود دوست پسر داشتنش مانعش باشه اونکه نامزدش نبود ...

یک ساعت بعد تمام قانونین نوشته شده بود و با آهنربا توت فرنگی کوچولو بکهیون به تخته متصل بود و همه راضی از این موضوع ...

+اوکی الان همه چیز خوبه اما دوتا مسئله باقی مانده اول اینکه نه من تا حالا آشپزی کردم نه تهیونگ درمورد شما هم فکر نمیکنم خیلی مهارت داشته باشید اینجا هم که به اندازه کافی غذاهاش انرژیمون را تامین نمیکنن من و تهیونگ از پس خودمون برمیایم اما حالا که قراره تا آخر گروهی باشه پس این مسائل کوچک هم باید گروهی باشه پیشنهاد میکنم یک نفر مسئول باشه و حساب مشترکی باز کنه و مسئول خوراکمون باشه خب حالا کی داوطلبه؟ ؟؟

و بالاخره بعد از یک گفت و گو طولانی بک مسئولیتش را قبول کرد ...

+خب حالا که بحث مهم خوراک تمام شد مسئله دوم باقی مانده اینکه یکنفر نماینده باشه و بقیه را جم و جور کنه نظرتون چیه؟؟

همه موافقت کردن ...
+حالا نظرتون کی مناسبه؟؟
همه باهم گفتن خودت ...
+واااات من .... اوففف اوکی ولی عواقبش باخودتون ...





اسپویل :
/ مطمئن باشید ساکت نمیمونم گروهی میسازم که هیچکس حتی نتونه به چشماش اعتماد کنه ...

اسپویل : / مطمئن باشید ساکت نمیمونم گروهی میسازم که هیچکس حتی نتونه به چشماش اعتماد کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خوووووووشمله🥺🥺🥺🥺🥺

penalty Where stories live. Discover now