پارت ۱۶

452 75 4
                                    

صدای خندهاشون کل بار را گرفته بود بعد مدتها بالاخرع امشب دور هم بودن اولش به پیشنهاد جین قرار بود شام خانوادگی ای در رستوران داشته باشن اما پسرا مخالف کردن بعد مدتی کنار پدارنشون بودن و دلشون نمیخواست شام کسل کننده ای داشته باشن پس تصمیم گرفتن بیان اینجا و نهایت لذت را ببرن قرار بود بازهم مدتی هم دیگه را نبینن پس بهترین زمان برای کنار هم بودنشون بود...
جیمین در حالی که اشک گوشه چشمش را که به خاطر خنده بود پاک میکرد به سمت تراس بزرگ سالن رفت و کمی هوا تازه داخل ریهاش فرستاد اما انگار منظره خیلی جذابی نداشت وقتی میخواست دوباره وارد سالن بشه نگاهش به جایی افتاد و وقتی دقت کرد کوک و چانبک و دید که با جنی مشغول صحبت اند اما اونا اینجا چه غلطی میکردن گیج شده بود
به سمت ته رفت و همراه خودش به تراس اوردش و اونا را نشونش داد ردهای تعجب و در چشمای ته دید حالا هر دو علاوه بر تعجب نگران هم بودن که نکنه اونا متوجه هویت واقعیشون شده باشن
+ته ... اونا اینج...
_ هیسسس جیمین اروم باش هیچکس نباید متوجه این موضوع بشه حتی اگر هویتمون را فهمیده باشن نباید پدرا متوجه ان خوب میدونی چقدر این موارد براشون مهم و حساسه بهتره جون پسرا را به خطر نندازیم ..
+ متوجه ام اما از کجا متوجه شدن ما خیلی رعایت کردیم که جنی ما را نشناسه و من مطمئنم که اصلا ندیدمون ...
_ نمیدونم ولی بیا خوش بین باشیم که شاید موضوع دیگه باشه فعلا باید منتظر باشیم ببینم چی میشه اگر برن که هیچ اما اگر تلاشی برای ورود کنن یعنی حقیقت و فهمیدن پس بیا فعلا صبر کنیم ...
دست جیمین و گرفت روی مبل راحتی اونجا نشست و جیمین و در آغوش گرفت اینطوری هردو اروم تر شدن اما مثل اینکه قرار نبود ازوقتی به کره امدن آرامش داشته باشن ...
نامجون که متوجه رفتار عجیب پسرا شده بود به یونگی اشاره کرد که حواسش به اوضاع باشه ...

بالاخرع جنی تونست برادرش و راضی کنه که برگرده و امیدوار باشه که اتفاقی نیافته اما ذهن خودش خیلی آشفته بود باید میفهمید موضوع از چه قراره وگرنه اروم نمیشد پس آروم و بی سرو صدا وارد شد و دنبال لیسا گشت بالاخره بعد دقایقی لیسا را که گوشته نشسته بود و درحال استراحت بود را پیدا و کل ماجرا را براش تعریف کرد البته که اولش آشفته شد اما تلاش کرده بود جنی را از اینی که هست نگران تر نکنه پس خودش را کنترل کرد ...
! حالا چکار کنم لیسا کوک دیوونه میشه حال امشبش را ندیدی به سختی راضیش کردم برگرده بره فردا میبایست پادگان باشن و امشب در راه بود ... اههه دارم دیوونه میشم
لیسا بوسه ارومی روز لبان دوست دختر نگرانش کرد و دستش را گرفت
٪ هیسسس اروم باش عزیزم یه فکری دارم الان که لی نیست میتونیم وارد دفترش بشیم فکر نمیکنم هنوز دسترسیش را قطع کرده باشن به دوربینا ورود به اتتق کنترل خیلی سخته اما درحال حاضر دفتر لی مناسب تر عزیزم نظرت چیه
و بازم بوسه ای به لب جنی زد و منتظر موند
! من موافق زودباش پاشو بریم باید سریع تر کارا انجام بدیم
لیسا دست جنی را گرفت همراهش خودش برد قطعا شب سختی خواهد بود ..
بالاخره به هر سختی ای که بود تونسته بودن وارد دفتر لی بشن و الان لیسا در تلاش بود تا فیلم دوربین های دیشب را بیاره و جنی از این سر دفتر به اون سر دفتر همش در رفت و امد بود و ناخون هاش را میجوید تا با صدا لیسا به خودش امد ..
٪ اوه بالا اومد
جنی سریع خودش را کنار لیسا رسوند و لیسا بالاخره فیلم را پلی کرد .. باورشون نمیشد چیزی را که میدیدن لی عوضی یکسری سوالات از اونا میپرسید که اصلا با عقل جور درنمیومدن و بعد که جوابش را نمیگرفت اونا را زیر بار کتک گرفت اینقدر که دیگه حتی رمقا برای محفظا نمونده بود .. همینطور که هردو با دهنی باز به صحنه روبه‌رو نگاه میکردن یهو در دفتر باز شد و سه تا از محافظا وارد شدن ...
کارشون تمام بود مطمئن بودن این دیگه اخرش بود و تنها کاری که تونستن قبل از بردنشون انجام بدن گرفتن دست هم بود شاید برای اخرین بار اونا خوب میدونستن تقاص هر اشتباهی را در اینجا باید با جونشون بدن ...

penalty Onde histórias criam vida. Descubra agora