پارت ۵۲

383 59 9
                                    

با رسیدن پشت در سالن غذاخوری صدای جیمین شنید که انگار داشت گزارش میداد
+ بعد نابودی انبارهاشون خودشون تسلیم شدن و به سزای خیانتشون رسیدن حالا دیگه همه درسشون گرفتن و میفهمن که نباید از خط قرمز مون رد بشن ..

● اهم درسته اما باید بیشتر مراقب باشید تمام این سالها ما تمام حواسمون را روی محافظت از شما گذاشتیم حالا هم شما باید از عضو جدید خانوادتون مراقب کنید در برابر دشمنانی که دو برابر دوستانتون هستن ..

+حتما متوجه ام بابا یونگ ممنون ..
با لبخندی خیره به چهره بابا یونگش حرفش را پایان داد خوب میدونست این لبخند چه تاثیری روی یونگی داره..

حالا متوجه سفر ناگهانی جیمین شده بود هنوز نیومده براشون دردسر شده بود باید بعدا در این مورد باهاشون صحبت میکرد خودش توانایی محافظت از خودش را داشت اما بازم فکر بودن اونا و محافظت شدن ازش توسط اون دوتا براش شیرین بود هرچقدر هم که میخواست بازم نمیتونست ازشون متنفر باشه با وجود تمام کار هایی که باهاش کردن اینکه ترکش کردن معتادش کردن اما بازم نمیتونست اون لعنتی ها را فراموش کنه ..

لبخندی روی لباش اورد و با سلام بلندی اعلام حضور کرد و وارد سالن شد ..
صبحانه را در سکوت نسبی خوردن قطعا با وجود کوک که انرژی بی نهایتی داشت قرار نبود در سکوت ارامش اوقاتشون بگذره بعد صبحانه جیمین بعد کلی بغل از کوک که بع ظاهر برای کوک اجباری و ازار دهندع بود اما در واقعیت شیرین و لذت بخش بود دلتنگیش را رفع کرد و قبل از اینکه با تهیونگ برای کار مهمشون عمارت را ترک کنه قول داد وقتی برگشت حسابی تلافی کنه ..

کوک هم حالا زمان را مناسب دید تا با بک صحبت کنه اما وقتی دید توی اتاقش نیست برای پیدا کردنش عمارت را گشت و در اخر غرق در اغوش چان زیر درخت قدیمی باغ پیداش کرد پس بیخیال صحبت باهاش شد و گذاشت از این وصال لذت ببرن ...

حالا دیگه واقعا بیکار بود و نمیدونست چطور خودش را سرگرم کنه چان با بک بود کای و جکسون باهم بودن جیمین و تهیونگ هم نبودن ...

اهی از خستگی حاصل از بیکاریش کشید و با فکر باشگاه خوشحال از جاش بلند شد تا کمی ورزش کنه ..

بوکس بهترین گزینه بود ...


+ پس برای بار اخر تکرار میکنم این خیلی مهمه پس خوب گوش کن
به اه کلافه تهیونگ توجه ای نکرد و حرفش را ادامه داد باید مطمئن میشد همه چیز فوق العاده و بدون نفص خواهد بود تا کمی خیالش راحت بشه
+ یکی از بادیگارا را میفرستیم دنبال کوک تا بهش خبر بده ما به خاطر حمله به یکی از انبار هامون در یکی سواحل خصوصی هاوایی زخمی شدیم و خواستیم کوک پیشمون باشه و بعد هم تا وقتی کوک میره هوایی ما همه چیز را اماده میکنیم و با حلقه منتظرش میمونیم ..
_ واای جیم فهمیدم چند بار میخوای بگی دیوانه شدم تمام دیگه ..
+ حلق...
_ هیس هیچی نگو حلقه ها اماده ان تا اخر هفته میرسن دستمون به جای اینکه اینقدر خودت را اذیت کنی به لبخند خرگوشی کوک فکر کن با دیدن اون صحنه هومم؟ بهتر نیست؟

با حرف ته خنده ارومی کرد واقعا چقدر خوب میشد اگر همه چیز طبق برنامه و انتظارش پیش میرفت ..


بالاخره روزی که تهیونگ و جیمین منتظرش بودن رسید و الان هاوایی بودن و منتظر کوک دیروز حلقها به دستشون به دستشون رسیده بود و دیشب هم خبر اماده شدن ساحل با همان دیزاین دل خواه انها که کلی براش وقت گذاشته بودن دریافت کرده بودن و بعد دیدن فضا اماده شده به وجود داشتن بهشت ایمان اوردن اونجا واقعا رویایی شده بود ...

بعد خوردن ناهار باز هم مثل دیروز تنها و بیکار بود
قبل از اینکه بیدار بشه تهیونگ و جیمین به ماموریت رفته بودن حتی کای و جکسون هم برده بودن چانبک هم از دیروز دیگه ندیده بود ..

همینطور خیره به اسمون غرق در افکارش بود صدای ترمز وحشتناک ماشینی را شنید با ترس از سر جاش نشست و تونست یکی از افرادی که همراه تهیونگ و جیمین رفته بود را با حالت اشفته ای ببینه ..

اون محافظ بعد دیدن کوک به سرعت سمتش رفت
₩ اربابب اربابب باید با من بیاید ارباب وی و جی زخمی شدن اهه باید بیاید هاوایی ..

با شنیدن تک تگ کلمات اون محافظ که به خاطر نفس نفس زدن به سختی بیان میشدن ضربان قلبش بالا و بالا تر میرفت ..


با شنیدن تک تگ کلمات اون محافظ که به خاطر نفس نفس زدن به سختی بیان میشدن ضربان قلبش بالا و بالا تر میرفت

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.


هاییی گایز احوالتون؟ ؟

penalty Место, где живут истории. Откройте их для себя