یک هفته بعد
یک هفته گذشت و قرار بود اونا فردا دور هم جمع بشن تو این یک هفته اتفاق خاصی نیفتاده بود ویمینکوک به مسافرت کوتاهی رفتن شاید دیگه هیچوقت نمیتونستن کنار هم پس نهایت لذت و ازش بردن ..
بک هم به بهانه دلتننی برای خانواده اش چند روزی را کنارشون بود و از چان دور بود شاید بهش فرصتی داده بود اما بازم سخت بود تحمل رفتارای چان مخصوصا تازگیا که همش مضطرب بود و این مدت دوری برای هر دو نیاز بود البته این فقط ذهنیت بک بود چون چانیول بال بال میزد تا بک و بغل کنه و کمی اروم بشه ...
الانم کنار هم بودن تو بار کیم و جنی و لیسا هم کنارشون نشسته بودن بالاخره فردا رور مهمی بود و شاید تا مدتها نمیتونستن بیان اینجا ...
البته که مثل هربار غیر مجاز وارد شده بودن البته اینبار کمی متفاوت وقتی لیسا شنیده بود که میخوان به ماموریت برن شرط گذاشته بود همه چیز را بهشون بگن و اونا قول داده بودت وقتی وارد شدن همه چیز را تعریف البته نگذریم از تهدید لیسا که اگه بهش نگن به بادیگاردا لوشون میده و دلیل اینکه الان کنار هم بودن همین بود ...
جنی تا جایی که میتونست میخواست عادی باشه اما نمیتونست واقعا ضایع بود که میترسه و مضطربه حتی چند باری کوک ازش پرسیده بود که حالش خوبه و اونم با دلیل الکی دست به سرش کرده بود اما لیسا تا جایی که میتونست عادی جلوه میداد اما به نظر خودش چون برای پسرا واقعا مشکوک بود ...
ته و جیم هم خیلی داشتن خودشون را کنترل میکردن تا اون دوتا احمق و خفه نکنن ولی اینطوری نمیشد امشب باید حتما یکسری مسائل و بهشون یاداور میشدن ...
٪ خب پسرا تعریف میکنید یا بیرونتون کنم ..
کوک نفس عصبی ای کشید و با نگاهش از بقیه همگروهی هاش اجازه گرفت و ماجرا را تعریف کرد اما درمورد پدرش نگفت نمیخواست خواهرش هم حالش خراب شه ...
بعد تعریف کوک جنی و لیسا تو شک فرو رفتن و فقط به ته و جیمین نگاه میکردن
× هی هی اروم باشید اتفاقی برای شما نمیافتاده میدونم رئیستون ان و همینطور مراقب نگاهتون باشید دوست پسرا مو خوردید ...بعد حرفش سرش را پایین انداخت و چشمای از حدقه بیرون زده و دهان های از تعجب بازشون و همینطور پوزخند دوستپراش را ندید ...
اما این الان دلیل خوبی بود تا لیسا و جنی و جیمین و تهیونگ تنها باهم صحبت کنن پس چرا ازش استفاده نکنن ...
٪ اهمممم خب
تهیونگ وجیمین دو طرف کوک نشسته بودن هردو اروم دستشون را روی رون کوک کشیدن و اروم کنار گوشش لب زدن
+_ کیوتی ما باید به عنوان دوست پسرات یه حرفایی با خوهرات داشته باشم
و کوک کسی بود که با اون لمس های لعنتی هیچ چیز نمیفهمید و فقط سرش را تکن داد ..
تهیونگ و جیمین راضی از کاری که کرده بودن از جاشون بلند شدن و مقابل دو دختر ایستادن وبا گفتن اینکه باید یک صحبتی باهم داشته باشیم اونجا را ترک کردن و به سمت جایی رفتن که تهیونگ میخواست ...
![](https://img.wattpad.com/cover/302707450-288-k580644.jpg)
ESTÁS LEYENDO
penalty
Acciónpenalty (تنبیه) تهیونگ و جیمین زوجی که از بچگی کنار هم عشق را تجربه کردن و در اوج قدرت بزرگ شدن و قراره وارثان پدرانشون باشند و تاج امپراطوری مافیا آسیا و آمریکا را بر سر بزارن ... اما تو این دنیا قرار نیست همه چیز بر وفق مرادت باشه گاهی یک اشتباه...