پارت ۵

611 100 0
                                    

یک ساعت از جنگ جهانی سر اون شیر توت فرنگی میگذره از زمانی اون دو کودک دو ساله میخواستن هم دیگه را تیکه پاره کنن و اعصاب سه پسر هم اتاقی شون را به فنا داده بودن تا حدی که جانگکوک در حدی اتفاقی تاکید میکنم کاملا اتفاقی چاقو جیبی طلایی مشکی اش که یادگاری خواهرش بود را با هدف گیری عالی به هدف زد و اون شیرتوت فرنگی لعنتی دار فانی را وداع گفت و الان اون دو پسر بچه بهم نگاه میکننن و نقشه قتل هم را میچینن

+اهم اهم ... خب پسرا همانطور که بهمون اطلاع دادن از فردا کلاسامون شروع میشه پس من امروز پیگیری میکنم که چکار باید انجام بدیم و برنامه موم چیه ...
و البته به مقدار بیش از اندازه کافی شیر توت فرنگی میگیرم ...

با این حرف جیمین اون دو پسر اخماشون را باز کردن و ذوق زده حمله کردن به جیمین...
در اتاق باز شد و مرد قد بلند پوشه به دست جذابی وارد شد ...
/اهم اهم
پسرا که تازه به خودشون امده بودن سریع ایستادن لباسشون را مرتب کردن و منتظر توضیح مرد مقابل بودن
مینهو اتاق را انالیز کرد و براش عجیب بود همچین اتاقی را به سال اولی ها بدن حتی از اتاق استادا هم بهتر بود
روی نزدیک ترین تخت نشست و به پسرا هم اشاره کرد راحت باشن
پسرا هم که مهم ترین موضوع راحتی بود بودن در نظر گرفتن فرد مقابل رو به رو تخت اون فرد نشستن و منتظر

/مین هو ام استاد شما از امروز به بعد همه مسئولیت شما برای عهده هم منه هم آموزش و هم موارد دیگه ...
/نمیخوام شما درحد بقیه باشید میخوام شما را بسازم و کاری کنم بهترین باشید اما نیاز دارم اول کامل بشناسمتون پس ازتون میخوام هر کدوم کامل خودتون را معرفی کنید همه چیز تاکید میکنم حتی شخصی ترین مسائلتون را بگید از هم دیگه هم خجالت نکشید شما قراره مدت طولانی باهم باشید شایدم تا ابد ..
/خیلی خب شروع کنید .. امممم تو شروع کن(با انگشتش به بکهیون اشاره میکنه )

÷بیون بکهیون ام میتونید بک صدام کنید پدرم رستوران چینی داره و عاشق خانواده ام هستم قبل از اینجا یک مدت پیش پدرم کار میکردم وضعیت مالیم هم خوبه درحد خودم و دوستانم هم زیاد نیستن بهم میگن مهربون ام و موافقم خانواده ام را اولیت زندگیم قرار میدم اصولا به خاطر نمرات عالیم و حمایت خانواده ام الان اینجا ام و همینطور علاقه ام به کشورم که حس میکنم میتونم با اینجا بودم مفید باشم برای مردم ام...
اممم دیگه چیزی ندارم برای گفتن فکر میکنم کافیه استاد ..

/بله خیلی هم عالی و درست فقط گرایشت چیه؟
÷گی استاد
/اوکی ... سرت و بالا بگیر بک تو پسر خوبی هستی
/بعدی
=پارک چانیول سن و اصالتم را حتما از پرونده ام خوانده اید پدرم و مادرم پزشک ان و منم قرار بود راه اونا را ادامه دانشجو پزشکی بودم اما خب الان اینجا ام یعنی به اهدافم میرسم
امممم گرایشم هم گیه ... دیگه چیزی مانده استاد؟؟

/اوه نه خوشحالم که اینجایی و میبینمت قطعا موفق خواهی بود ... خب بعدی

×جئون جانگکوک ام چند سال را جهشی خوندم تا تونسته ام الان اینجا باشم خب درمورد خانواده ام اونا صاحب یک شرکت کوچک معماری ان و خیلی رابطه خوبی ندارم گی ام و مستقل ام و چیزی دیگه ای ندارم برای گفتن استاد ...

/ممنون جئون پسر با هوشی هستی ... و حالا شما دو نفر (به ویمین اشاره میکنه)

_کیم تهیونگ ام نه هدف ام اینجا بودنه و نه به خاطر هوشم اینجام فقط یک تنبیه دلیل اینجا بودم و جیمین دوست پسره ...

/قرار بود کامل باشه مستر کیم اما نبود ..
خب شما حرفای دوست پسرتوت را کامل کنید تاکید میکنم کامل

(با چشم غوره ای به تهیونگ شروع کرد چرا همیشه کارای سخت بااونه اوففف)
+مین جیمین ام همانطور تهیونگ گفت رابطه داریم و اینجا بودنمون به علاقه نیست و اجباره در واقع از اینجا متنفریم نه تنها اینجا بلکه این کشور که بوی خون میده ...
+خانواده های خوبی داریم و اوضاع مالی خوبی
امممن همین کافیه استاد ...

/شغل خانواده هاتون را نگفتید مین

_دیگه زیادی داری تو کار بقیه دخالت میکنی حد خودت و بدون فقط استادمونه نه بیشتر پس دخالت نکن دیگه کافیه و اخرین باشه که میبینم با جیمین اینطوری صحبت کردی چون بار بعد برخوردم آرام نیسن استاااااااد ...

 خوشگلهههه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خوشگلهههه ....

هااای گایز ...
پارت قبل را زیاد خوب ننوشتم راستس خیلی خسته بودم و خوابم میامد پس این پارت جبران کردم امیدوارم دوست داشته باشید ...

penalty Where stories live. Discover now