Part 18🥀

2.3K 315 94
                                    

[زمان حال/ ۱۴سپتامبر/ ساعت هفت صبح]

_ از خورشید متنفرم.

وقتی سرش رو به سمت خورشید تازه نفس صبح گرفته بود و تلاش می‌کرد چشم‌هاش رو پشت پلک‌هاش قایم کنه تا آلودگی نوری کورش نکنه گفت. بلافاصله پسر کوچیک‌تر از کنارش رد شد و با کنایه پرسید:«تو از کی متنفر نیستی؟»

تهیونگ اخمش رو از آسمون گرفت و به پسری داد که حالا دم در خونه‌ی مورد نظر ایستاده بود. نمی‌فهمید چرا باید این وقت صبح نقش وکیل مدافع خورشید رو بازی کنه.

_ اگر یک روز، فقط یک روز جای من زندگی می‌کردی تو هم از همه متنفر می‌شدی.

پسر کوچیک‌تر چند ثانیه دستش روی هوا بلا تکلیف موند. به اندازه‌ی کافی تو جایِ خودش بقیه ازش متنفر بودن، متنفر شدن اون هم از بقیه خیلی ایده‌ی خوبی نبود. نفسش رو بیرون داد و شروع کرد به در کوبیدن.

_ خانوم پارک آری! جئون جونگ‌کوک‌ام. باید باهاتون حرف بزنم.

تهیونگ بین به در کوبیدن‌های جونگ‌کوک، به نرده‌های کنار پله تکیه داد و به آدم‌هایی که توی پیاده‌رو در رفت و آمد بودن، نگاه کرد. حتما کرایه‌ی یه همچین خونه‌ای تو مرکز شهر باید زیاد باشه و پسر پیش خودش فکر کرد اگرهم پولش رو داشت حاضر نبود یه همچین جای شلوغی زندگی کنه و می‌خواست بیشتر به این موضوع کم اهمیت بپردازه که مدام به در کوبیدن­های جونگ‌کوک رفت رو مخش.

_ چقدر ازش طلب داری؟

پسر به سمت تهیونگ برگشت. تازه به مغزش رسید اینطوری در زدن خیلی جلوه‌ی خوبی نداره.

تهیونگ با سر به دیوار کنار در اشاره کرد و گفت:«زنگ اونجاست.»

جونگ‌کوک که تا اون لحظه فکر می‌کرد زنگی در کار نیست، خودش رو به سمت جایی که تهیونگ اشاره کرد بود کشوند ولی با یه تابلوی "ورود حیوانات به آپارتمان ممنوع" مواجه شد.

_ هاه هاه چقدر بامزه بود!

پسر کوچیک‌تر ضمن از دست دادن لبخند تمسخرآمیز تهیونگ دوباره شروع به در زدن کرد.

_ اینجا کاری دارید آقایون؟

با شنیدن صدای زنی، برگشت و درست با همون خبرنگاری که کم و بیش می‌شناخت روبه‌رو شد. فقط به جای یه سر و تیپ مرتب، یه چشم سیاه شده از ریمل ریخته شده و کفش‌های پاشنه بلندی که دستش گرفته بود، داشت. موهاش به شکل قدیمی‌ای بالا بسته شده بود و پسر کوچیک‌تر می‌تونست بوی الکل رو از اینجا هم حس کنه. به هر حال زندگی از هیچکس خوشش نمیاد و همه رو به یه اندازه میگاد.

_ من که گفتم دیگه تو کار گروه جئون دخالت نمی‌کنم. چرا ولم نمی‌کنید؟؟؟

جونگ‌کوک که انتظار این واکنش خشن رو نداشت، بعد از یه نیم نگاه به تهیونگ، متعجب گفت:«متوجه نمی­شم.»

GOD IN DISGUISE | VkookDove le storie prendono vita. Scoprilo ora