Who are you?

5

با خنده روش و از یوری ترسیده گرفت و به سهونی که با غضب به دختر نگاه میکرد داد، بی توجه به جو توی سالن خودش و روی میز جلو کشید با شیطنت لب زد: جووون جذبت و بخورم جذاب

سهون نیم نگاهی بهش انداخت و اینبار صدای خندش بود که بقیه رو متعجب کرد
_لاس نزن غذات و بخور

یونگی متعجب روش و از سهون گرفت و به جونگکوک داد: این چشه؟

جونگکوک که هنوز نگاه خیرش و از سهون نگرفته بود گفت: فیلش یاد هندستون کرده

بعد از تموم شدن کلاساش از سهون خدافظی کرد، راه خونه رو در پیش گرفت و زیر لب مشغول غر زدن شد: نمیفهمم واقعا چرا راننده نداری؟ اینهمه راه پیاده تا خونه؟ آیش خیلی بی عقلی تمین.. قدره داشته هات و نمیدونی خب اگه تو ازش نکشی اون جادوگر میکشه یکی نیست بهش بگه احمق اونا ماله توعه پسره نخود مغز..

با قرار گرفتن ردیف دخترا مقابلش متعجب قدمی به عقب برداشت

_من تا حالا دست رو دختر بلند نکردما نذارید ارمان هام به باد بره

یکی از دخترا جلو اومد و با گره زدن دستاش روی سینش پوزخندی زد و گفت: روشت و عوض کردی تمین واقعا ارادت و دوست دارم

با عجز خنده ای کرد و سرش و بالا گرفت خیره به اسمون گفت: چرا تموم نمیشن؟

خندش و جمع کرد، یکی از دستاش و تو جیبش فرو کرد و با گرفتن بند کولش نگاه بیخیالی به دختر انداخت و در حالی که رد میشد بهش تنه ای زد و گفت: متاسفم اما ارادم تورو دوست نداره

دختر شدیدا بابت این روی جدید تمین احساس خطر کرده بود امروز رسما همه نگاها روی تمین بود مخصوصا جونگکوک و چی از این بدتر؟

بازوی تهیونگ و گرفت و با حرصی که سعی در مخفی کردنش داشت گفت: جونگکوک منو دوست داره

+به تخمم...!

با نگاه متعجب دختر بازوش و از دستش کشید و گفت: خیلی خب بخشیدمش به تو بکشید بیرون از من

هنوز دو قدم بر نداشته بود که با صدای جیغ دختر سرجاش ایستاد و چشماش و بست
_ماله تو نبوده که الان بخوای به من ببخشیش

همون قدم و به عقب برداشت و روی صورت دختر خم شد و پوزخند زد
+پس از چی میترسی؟

دختر تو سکوت بهش زل زد که با تاسف خندید و گفت: از توهماتت بیا بیرون اونجا جای خوبی نیست...!(هیح😂😒)

بدون هیچ سر و صدایی راهی اتاقش شد مشغول عوض کردن لباساش بود که تقه ای به در خورد
+بله؟

_میتونم بیام تو؟
صدای زن رو عصابش بود

+نه!

زن اما با مکث کوتاهی در و باز کرد با عصبانیت بهش زل زد گفت: اگه میخوای همینجوری سرت و بندازی بیای تو برای چی اجازه میگیری؟