_اینجا چیکار میکنی؟
لحن خونسرد جونگکوک میترسوندش اما اینکه نمیدونست تا کجای حرفاش و شنیده باعث میشد تحمل وزنش برای پاهاش سخت باشه
جونگکوک تکیش و از چهار چوب در گرفت، دستاش و توی جیباش فرو کرد و نزدیک اومد اخمی کرد و غرید: پرسیدم اینجا چیکار میکنی تمین؟
با شنیدن اینکه هنوز با همون اسم قبلی صداش میزنه نفس حبس شدش و نامحسوس بیرون داد نیم نگاهی به سهون که برعکس خودش کاملا ریلکس بود انداخت و گفت: اومده بودم با سهون حرف بزنم
درحالی که اخمش غلیظ تر شده بود گفت: راجبه؟
تهیونگ نگاهی به چهرش کرد، چرخید سمت سهون و گفت: میشه مارو تنها بذاری؟ لطفا!
سهون سری تکون داد و رفت
+حرفام و فراموش نکن
همونطور که میرفت یکی از دستاش و با بیخیالی رو هوا به نشونه خدافظی تکون داد
دوباره چشماش روی جونگکوک منتظر چرخید
+بشین!_فقط بگو درمورد چی حرف میزدین
لباش و تو دهنش برد، دست جونگکوک و گرفت و روی صندلی معلم نشوند قبل از اینکه اعتراض کنه یا حرکتی بکنه پاهاش و دو طرفش گذاشت و روی رون های جونگکوک نشست دستاش و رو شونش گذاشت و با لبخند گفت:بین حرفام نپر و بهم گوش بده توضیح میدم برات
جونگکوک تعجب کرده بود حتی اگه میخواست هم احساس میکرد توانایی حرف زدن نداره، البته فعلا!
تهیونگ مضطرب بود نمیدونست تا چه حد میتونه قانعش کنه...!+نمیدونم میدونی یا نه اما سهون به من علاقه داره
جونگکوک جوری که انگار از خلسه در اومده باشه مجددا اخمی کرد اینبار غلیظ تر از هر اخمی که ازش دیده بود اما قبل از اینکه حرفی بزنه انگشت اشاره تهیونگ روی لباش قرار گرفت
+قرار شد وسط حرفم نپری
جونگکوک حرصی چشماش و تو حدقه گردوند و زبونش و روی لپش فشرد.. با دیدن سکوتش ادامه داد: بازم نمیدونم میدونی یا نه اما من یه برادر دوقلو دارم...!
تعجب جای اخمش و گرفت، چشمای گردش باعث شد دل تهیونگ ضعف بره براش ناخوداگاه چشماش و بوسید و عقب کشید
کوک متعجب دستاش و پشت کمر تهیونگ گذاشت، صاف نشست و پرسید: چی داری میگی؟ واقعا؟تهیونگ سر تکون داد
_ یکی شبیه خودت؟
بازم با سر تایید کرد
_ینی مثل خوده خودت؟
+با یه سری تفاوت اما خیلی کم..
با نگاهی به صورت گیجش مردد لب زد: اسمش تهیونگه
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و زیر لب تکرار کرد: تهیونگ
تهیونگ قلبش لرزید وقتی اسمش و برای اولین بار از زبون جونگکوک شنید...
YOU ARE READING
Who are you?
Action☆ "جونگکوک: این سرگرمی جدید جذابه.. ازش خوشم میاد یونگی:بنظرم اصلا به عنوان سرگرمی بهش نگاه نکن اینی که من میبینم کم کم هممون و تبدیل به سرگرمی میکنه...! " [تهیونگ برای گرفتن انتقام برادر دوقلوش از موقعیت خوبه درس خوندن توی امریکا میگذره و وارد مدرس...