با خشم محکم در ماشین و بست و باعث شد بکهیون از چرت کوتاهش بپره، اخمی کرد و داد زد: هوووو دره طویلت که نیست اینجوری میبندیش
اما با دیدن چهره سرخ و عصبی تهیونگ مکثی کرد به صندلی عقب نگاه کرد با خالی بودنش اروم پرسید: چیشد ندیدیش؟
با حرص داد زد: عــــــــوضی
بکهیون متعجب گفت: با منی؟
+اون اشغال چطور به خودش اجازه داده؟
گیج پرسید: کی و میگی؟؟
بلند داد زد: میکشمــــت...!
بکهیون با بی جواب موندن سوالاش پس گردنی محکمی بهش زد و داد زد: عین ادم اون بیصاحب و باز کن بگو چه مرگته تا من نکشتمت
اینبار تهیونگ متعجب گفت: عصاب نداریا
_ندارم.. بنال..!
دوباره اخم کرد و گفت: برو خونه اقاجون باید مامانم باشه
کلافه هوفی کشید و راه افتاد
هردوشون متعجب به تهیونگ نگاه میکردن اون بین حال ریوجین از همشون بدتر بود چه بلایی سره پسرش اورده بودن؟ چجوری دلشون اومده بود مگه اون پسر مظلوم ازارش به کسیم میرسید؟ تمینش برعکس تهیونگ از همون بچگی اروم و سر به زیر بود برای چی اذیتش میکردن...!
تهیونگ با دیدن گرفتگی حال مادرش خودش و بهش نزدیک کرد
+به چی فکر میکنی مامان؟با کلافگی موهای کوتاهش و بالا زد و جواب داد: این که تمین چی کشیده تو این سالها من نباید اون و تنها میذاشتم کاش میتونستم هردوتون و برای خودم داشته باشم
تهیونگ اخمی کرد تو کتش نمیرفت مامانش خودش و مقصر این اتفاقات بدونه
+مامان هیچ چیز تقصیر تو نیست مقصر همه اینا باباس اون بود که با خودخواهی ما رو از هم جدا کرد اون بود که هوس جوونی زد به سرش و مارو پشت سرش جا گذاشت بهت حق نمیدم خودت و سرزنش کنی تو تلاشت و واسه نگهداشتن تمین کردی خودش نخواست اون و تنها بذاره الانم دیر نشده خودم جلوش و میگیرم دیگه اجازه نمیدم اذیتش کنن بهم اعتماد کن باشه؟؟ریوجین لبخندی زد انگاری واقعا پسرش بزرگ شده بود
تو اون جمع یه نفر دیگه هم بود که عذاب وجدان داشت. اون اینجا بود کنارش بود حالش خوب نبود اما انقدی بهم نزدیک نبودن که باهاش درد دل کنه، دایی بی مسئولیتش به همین شدت ازش غافل شده بود
بکهیون که تا اون موقع سکوت کرده بود گفت: چیکار میخوای بکنی؟
ریوجین سری تکون داد و گفت: الان وقتش نیست بعدا بهش فکر میکنیم من الان فقط پسرم و میخوام ببینم
تهیونگم سری تکون داد: درسته بکی زنگ بزن بگو میخوای ببینیش
بکهیون مشتش و براش بالا برد و لباش و رو هم فشرد تهیونگم براش زبون درازی کرد
![](https://img.wattpad.com/cover/348032159-288-k744288.jpg)
YOU ARE READING
Who are you?
Action☆ "جونگکوک: این سرگرمی جدید جذابه.. ازش خوشم میاد یونگی:بنظرم اصلا به عنوان سرگرمی بهش نگاه نکن اینی که من میبینم کم کم هممون و تبدیل به سرگرمی میکنه...! " [تهیونگ برای گرفتن انتقام برادر دوقلوش از موقعیت خوبه درس خوندن توی امریکا میگذره و وارد مدرس...