بعد از شام بازم مقابل تلوزیون جمع شدن تا فیلمی که تهیونگ انتخاب کرده بود و ببینن... تهیونگ سرش تو گوشی بود و داشت از کنار مبل رد میشد کنار کای بشینه که چانیول از فرصت استفاده کرد و براش زیر پایی گرفت و باعث شد تهیونگ از روی دسته مبل مستقیما توی بغل کای بیوفته... کای محکم دو دستش و دورش حلقه کرد تا از افتادنش جلو گیری کنه، تهیونگ صاف نشست و چشم غره ای به چانیول رفت
+ کرم داری؟
چانیول خندید و گفت: مقداری...
چانیول درست از زمانی که سهون و تمین کنار هم دید بهم ریخت و سعی داشت یه جوری کای و به تهیونگ بچسبونه!
روبه تهیونگ گفت: امروز جونگمین شمارت و ازم میخواست!
+شماره منو؟ برای چی؟
_معلومه دیگه اشنایی بیشتر
کای با تعجب بهش نگاه کرد و گفت: تو گی ای؟
تهیونگ سوال کای و بی جواب گذاشت، تکیش و از کاناپه گرفت و متعجب پرسید: تو که ندادی؟
چانیول با حرصی که سعی داشت پشت چهره خونسردش مخفی کنه گفت: معلومه که دادم.. 26سالته دیگه بسه تنهایی.. 9سال گذشته، اون دوست دختر داره حتی تمین زندگی خودش و داره تو بی گناه ترین ادم تو اون جریانی و هنوز داری خودت و عذاب میدی اما من دیگه اجازش و بهت نمیدم تهیونگ!
تمین با شرمندگی سرش و پایین انداخت
+اما بابا..
قبل از اینکه تهیونگ اعتراض کنه کای مچ دستش و گرفت و اینبار با جدیت پرسید: منو نگاه کن.. تو به پسرا گرایش داری تهیونگ؟
تهیونگ اخمی کرد و سرش و به نشونه تایید تکون داد کای از خوشحالی در کون خود نمیگنجید.. و جوری که انگار چیزی توجهش و جلب کرده باشه متعجب رو به چانیول پرسید: تهیونگ پسر شماست؟... ماشاالله چقدم به من میاد!
چانیول لحظه ای مکث کرد و بعد بلند خندید.. تهیونگ ضربه ای به بازوی کای زد و با خنده گفت: خفه شو
بعد از کمی بحث راجب اینکه چهره چانیول اشناس و حتما جایی دیدتش و وقتی فهمید کی بوده کلی ازش تعریف کرد.. چانیول خودش و به زور بین تهیونگ و کای جا داد دستش و دور گردن هردوشون حلقه کردو با تمام زور سر اونها رو بهم نزدیک کرد
_ببینم زور شما دوتا الف بچه به منه پیر مرد میرسه یا نه!
متوجه نشد با فشار یهویی که وارد کرد لبهای کای گوشه ی لب تهیونگ و لمس کرد فقط شدید شدن ضربان قلب پسر و درست زیر دستش حس کرد و پوزخند زد... تهیونگ هول کرده با تمام زورش سرش و عقب کشید و از زیر دست چانیول فرار کرد که چانیول گفت: نه.. خوشم اومد معلومه دست پرورده خودمی!
کای سریع سره جاش ایستاد گفت: چیزه.. من برم دیگه
چانیول لبخند خیبثی زد و گفت: بودی حالا تازه میخواستیم فیلم ببینیم
YOU ARE READING
Who are you?
Action☆ "جونگکوک: این سرگرمی جدید جذابه.. ازش خوشم میاد یونگی:بنظرم اصلا به عنوان سرگرمی بهش نگاه نکن اینی که من میبینم کم کم هممون و تبدیل به سرگرمی میکنه...! " [تهیونگ برای گرفتن انتقام برادر دوقلوش از موقعیت خوبه درس خوندن توی امریکا میگذره و وارد مدرس...