22

7.5K 1K 482
                                    

(فلش بک 6 سال قبل)

کلافه به ستونی که کنارش بود نزدیک شد و اروم و پشت هم پیشونیش و روش کوبید امکان نداشت همراه مادرش برای خرید بیاد و پشیمون نشه نزدیک سه ساعت بود عین خر بارکش دنبال مادرش از اینور به اونور میرفت

_کیم تمین؟

سرش و بلند کرد و با شَک به دوطرف چرخوند.. احتمالا توهم زده بود خواست دوباره به ادامه کارش برسه که دستی رو شونش نشست با ترس از جاش پرید و به عقب برگشت بادیدن معلم برادرش متعجب تک سرفه ای کرد و گفت: سلام اقای کیم

جین لبخندی زد و گفت: حالت چطوره تمین؟

لبخند احمقانه ای تحویلش داد و گفت:فک کنم اشتباه گرفتین

جین ابرویی بالا انداخت
_تو تمین نیستی؟

با سر تایید کرد

_پس فامیلی منو از کجا میدونی؟

دهنش باز کرد جواب بده اما چیزی تو ذهنش نیومد به جاش دوباره همون لبخند کج و کوله رو تکرار کرد و گفت: کیم تهیونگ هستم برادر تمین

ابروهای جین دوباره بالا پرید و قبل از اینکه حرف بزنه با صدای ظریف و اشنایی سره جاش خشک شد مگه میتونست اون صدارو فراموش کنه؟

_اخ تهیونگ اینارو بگیر دستم کنده شد..!

تهیونگ سری برای جین تکون داد و با بیچارگی به پاکت هایی که دست مادرش بود نگاه کرد.. همه پاکت هایی که دستش بود و تو یه دست نگهداشت و دست ازادش و سمت مادرش دراز کرد

_ریو.. ریوجین؟

ریوجین که پاکت هارو سمت پسرش میگرفت سرش و بلند کرد و با دیدن جین ناگهان اونارو ول کرد.. تهیونگ متعجب به عکس العمل مادرش نگاه کرد و با تردید و مکث کوتاهی نگاهش و به مردی داد که با نگاه ناباور و لرزونش به مادرش خیره بود

_جین.. تو؟ اینجا؟

+به منم میگین اینجا چخبره؟
.
.
.
هر سه نفر توی کافی شاپ مقابل هم نشسته بودن تهیونگ که حوصلش سر رفته بود کلافه سرش و پایین برد.. نی و توی دهنش گذاشت و مشغول خوردن شیکش شد و در همون حال چشماش بین اون دونفر که سکوت کرده بودن و فقط گاهی یواشکی بهم نگاه میکردن در گردش بود

جین با تک سرفه ای سعی کرد صداش و صاف کنه
_پس تهیونگ و تمین پسرای توان.. اه خب.. بهت نمیاد.. یعنی راستش فکرشم نمیکردم دوتا پسر به این بزرگی داشته باشی

ریوجین با خجالت لب گزید و گفت: خب من بعد از ازدواج خیلی زود باردار شدم

تهیونگ که با تمام قوا درگیر مک زدن اون شیک غلیظ بود با دیدن خجالت مادرش متعجب سرش و بلند کرد اما بلافاصله با دیدن پایین رفتن شیک از توی نی و به باد رفتن زحمتش لب برچید و باز خم شد به تلاشش ادامه داد

Who are you?Where stories live. Discover now