41

3.9K 591 314
                                    

جونگکوک خودش و به اتاق عمل رسوند و وارد شد یونجون که از تهیونگ خون گرفته بود و داشت سوزن و به سمت رگ جی وو می برد، با ورود ناگهانی و پر سر صدای جونگکوک از جا پرید و متعجب نگاش کرد

تهیونگ هم که با دیدنش شوکه شده بود رو به نگاه نگران جونگکوک گفت: برو بیرون اینجا الودس

_خوبی؟

قدمی سمت تهیونگ برداشت که تهیونگ با استرس دستش و به نشونه ایست جلو نگهداشت و گفت: نیا جونگکوک خواهش میکنم برو بیرون از پشت شیشه حرف میزنیم...جونگکوک برو لطفاا!

جونگکوک مردد و نگران عقب رفت درو بست و از پشت شیشه نگاش کرد.. دوباره پرسید: خوبی؟

تهیونگ لبخندی زد و گفت: نگرانمی؟ نترس نمیمیرم!

جونگکوک کلافه چشماش و بست و گفت: جواب منو بده

تهیونگ بیخیال شونه ای بالا انداخت
+الان که چیزی معلوم نیسـ

با داد جونگکوک از جا پرید: پرسیـــــدم خوبی؟

+خب بابا چرا داد میزنی خوبم میبینی که

جی وو درحالی که پنبه رو روی دستش می فشرد با خنده جلو اومد و اروم گفت: انقد تابلو نباش کوک حداقل حال منم بپرس

تهیونگ که تازه متوجه شده بود خجالت کشید و کمی عقب رفت

_تو حالت خوبه؟

رو به کوک لبخندی زد و گفت: همونطور که تهیونگ گفت الان چیزی معلوم نمیشه فعلا که خوبیم

جونگکوک کلافه دستاش و پشت سرش گره زد نگاهش و مردد بین اون دونفر چرخوند و با گیجی پرسید: من چیکار کنم الان؟

جی وو که اولین بار بود این سردرگمی و تو چهره جونگکوک میدید ابرویی بالا انداخت و گفت: بهترین کاری که میتونی بکنی اینه که این خون ها رو زودتر برسونی ازمایشگاه... این ویروس احتمالا از منطقه زلزله زده شیوع پیدا کرده اونجا هم باید قرنطینه شه اینو باید اطلاع بدی جونگکوک!

_خیلی خب

بی سیمش و از جیبش خارج کرد و دستور اماده کردن ماشین و داد، یونجون از اتاق عمل خارج شد هر سه شیشه ی خون و توی جعبه ای گذاشت و سمت جونگکوک گرفت
جونگکوک بعد از گرفتن جعبه نگاه دیگه ای به تهیونگ انداخت و با لبخندی که تهیونگ تحویلش داد به سختی نگاهش و گرفت و به سرعت از اونجا خارج شد...!

.
.
.
.

ساعاتی از زمانی که با یونگی به بیمارستان اومده بودن گذشته بود هردو بشدت نگران بودن و حتی لحظه ای نبود که از فکر تهیونگ و جی وو غافل بشن
جونگکوک تو این مدت این اتفاق و به پدرش گزارش داده بود طولی نکشید که اون منطقه، پادگان و بیمارستانی که مصدوم های زلزله به اونجا منتقل شده بودن تحت قرنطینه و ازمایشات فوری قرار گرفتن
حتی یه تیم پزشکی به پادگان فرستادن تا از تمام سربازا و دانش اموزایی که اونجا بودن ازمایش بگیرن...!

Who are you?Where stories live. Discover now