34

4.2K 592 425
                                    

پارت اول white butterfly و اپ کردم دوست داشتین بخونین..

ریوجین با اضطراب درحال جنب و جوش بود بعد از چند سال قرار بود پسره بی معرفتش و ببینه فقط خودش حالی که اون لحظه داشت و درک میکرد

تهیونگ موقع ناهار انقد غر زد که جین دست به کار شد براش غذا درست کنه، با اخم و قیافه تخس دست به سینه روی صندلی میز ناهار خوری نشسته بود و به جین که مشغول اشپزی بود زل زد

ریوجین حین اینکه طی و برمیداشت و سمت تهیونگ میگرفت گفت: پاشو..پاشو اینجا رو طی بکش

تهیونگ چشم غره ای بهش رفت و گفت: یواش یواش داره حسودیم میشه هااا همین دوساعت پیش داشتی میگفتی هیشکی میثی مین حیویسیش بی خیردی خیریکیت نیـــــ

ریوجین حرفش و با پس گردنی قطع کرد و در تلاش برای قورت دادن خندش اخم مصنوعی کرد و گفت: ادای منو در نیار پدصگ پاشو ببینم

تهیونگ لب برچید و حین بلند شدن طی و با حرص برداشت و زیر لب غر زد: چرا هرموقع کم میارین از بابای بدبخت من مایه میذارین!

_بله بله؟ ازکی شما طرفدار بابات شدی؟

+از همون موقع که تمین و به من ترجیح دادی!

_تهیونگ؟؟؟

نگاهش و از مادرش گرفت و گفت:ها؟

ریوجین ملاقه رو از دست جینی که تو سکوت به بحثشون میخندید گرفت تهدید وار بالا گرفت و گفت: اختیاری دهنت و میبندی یا اجباری گل بگیرم برات؟

تهیونگ لباش و روی هم فشرد و مشغول طی کشیدن شد مدتی گذشت...ریوجین درحالی که به طرف اشپزخونه میرفت نگاهی به جین و تهیونگ که پایین کاناپه مقابل تلوزیون نشسته بودن پی اس میزدن و برای هم کری میخوندن انداخت و لبخندی زد جین واقعا برخلاف شخصیت اروم و جدیش تمام تلاشش و برای ایجاد یه رابطه خوب با تهیونگ میکرد

صدای زنگ خبر از حضور یکی از مهمون ها میداد در و باز کرد و با برادرش و چانیول مواجه شد با لبخند بهشون خوش امد گفت از جلوی در کنار رفت

چانیول به محض ورود به خونه داد زد: پسره من کجاست؟

تهیونگ با شنیدن صداش دسته بازی و ول کرد و از جاش بلند شد
+اینجام پیر مرد

به سمت اغوش باز چانیول پرواز کرد و خودش و به اغوش گرمش سپرد... چانیول چشماش و بست و دستاش و دورش حلقه کرد
_اخـــــــــــخ ارامش من

و بلافاصله ضربه ای به کمرش برخورد کرد سرش و چرخوند که با قیافه اخمو بکهیون مواجه شد بلند خندید و دوست پسر حسودش و هم به اون اغوش دعوت کرد تهیونگ چشم غره ای به داییش رفت و گفت: واقعا که چهل سالته خجالت نمیکشی حسودی میکنی؟

بکهیون هم چشم غره ای بهش رفت و گفت: تو چی گنده بک سی سالته خجالت نمیکشی خودت و لوس میکنی؟

Who are you?Where stories live. Discover now