10

4.4K 632 235
                                    

از کلاس بیرون اومد که جونگ کوک مقابلش ظاهر شد اخمی کرد و راهش و کج کرد که باز سد راهش شد
_باید باهات حرف بزنم

+من حرفی باهات ندارم

کلافه هوفی کشید و مچ دستش و گرفت دنبال خودش کشید

+ولم کن نمیخوام باهات حرف بزنم مگه زوریــــــــهه

_اره زوریه

از دیشب عذاب وجدان عجیبی داشت امروز هم با دیدن بی محلی و ناراحتی تمین بیشتر شده بود قبلا همیشه ناراحتش میکرد هرچند عذاب وجدان میگرفت اما اهمیت نمیداد! پس چرا دیگه نمیتونست بی اهمیت باشه؟شاید بخاطره اینه که چشمای شیطون و شادش و به چشمای غمگین و معصومش ترجیح میداد؟

در کلاس و باز کرد و بعد از مطمئن شدن از خالی بودنش تهیونگ و به داخل هل داد و درو بست

تهیونگ با حرص روی اولین صندلی نشست و دست به سینه و اخمو بهش زل زد

جونگکوک الان نمیدونست دقیقا چیکار باید بکنه کمی کمی این پا اون پا کرد کلافه کلافه دستی پسه گردنش کشید

+ اگه حرفی نداری بیخود منو معطل نکن

_ خیلی خوب میگم

پشت به تهیونگ به میز مقابلش تکیه داد و با سر پایین افتاده گفت: من اصلاً آدمی نیستم که کاری بکنم و بعدش پشیمون بشم ولی... آییش لعنت بهش

سرش و چرخوند نیم نگاهی رو به تهیونگ کرد و گفت: ولی تو جدیدا باعث میشی از کارام پشیمون شم... راستش می‌خواستم.. می خواستم ازت عذر خواهی کنم..!

اخر جملش و سریع گفت و نفسش و بیرون فوت کرد

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و متعجب بهش نگاه کرد +الان چی گفتی؟

_دیگه نمیگم

با چشم غره ای که جونگ کوک بهش رفت سعی کرد جلوی خندیدنش و بگیره بالاخره داشت به هدف نزدیک میشد

از جاش بلند شد دستاش و به میز تکیه داد و با شیطنت گفت: میبخشمت ولی به یه شرط..!

جونگکوک نگاش کرد و ابرویی بالا انداخت
_چی؟

+اگه به جای شام دیشب که کوفتم کردی امشب یه شام تپل تو یه رستوران تپل تر مهمونم کنی روی بخشیدنت فکر میکنم

_خیلی خب

+ اگه با اون موتور گندتم بیای دنبالم بیشترر تررر بهش فکر میکنم

تکخنده ای کرد و گفت: اوکی ادرست و برام بفرست ساعت هفت میام دنبالت

تایید کرد اما با یاد اوری چیزی با اخم گفت: من که شمارت و ندارم ملعون میخوای سره کارم بذاری؟

جونگکوک که داشت از کلاس خارج میشد مکثی کرد و برگشت سمتش با شک پرسید: تو.. شماره ی منو نداری؟؟

Who are you?Where stories live. Discover now