☆☆☆
هرچی به اخرای رزمایش نزدیکتر میشدن خیال جونگکوک هم راحت تر میشد، دو هفته ای میشد و پایگاه و تبدیل به حکومت نظامی کرده و میشه گفت خون سربازا رو تو شیشه کرده بود.. هرچند همیشه همین بود اما اینبار با شدت بیشتر برای امروز تلاش کرده بودن!
نگاه راضی ژنرال باعث شد پوزخند مغرورانه ای روی لب های جونگکوک جا خوش کنه اون به هرحال به کار خودش مطمئن بود اما بازم این چیزی از استرسش کم نمیکرد!
همه چیز به خوبی پیش میرفت و چیزی تا پایان رزمایش نمونده بود که در ورودی پایگاه باز شد و دختر و پسری وارد شدن تشخیص چهرشون از اون فاصله برای جونگکوک چندان اسون نبود
اخمی کرد و رو به مینگیو گفت: قرار بود امروز کسی بیاد؟
مینگیو سرش و چرخوند و با دیدن اون دونفر مضطرب لب گزید و با ترس به جونگکوک زل زد
_با توام!
مردد گفت: اونا دکتر و پرستار جدید پایگاهن که قرار بود امروز بیان
جونگکوک با حرص چشماشو روهم فشرد و گفت: و تو الان باید اینو ب من بگـی
مینگیو سرش و خم کرد و گفت: معذرت میخوام
جونگکوک بدون اینکه جوابی بهش بده سمت اون دونفر دوید، با جدا شدن اون دونفر از هم لحظه ای مکث کرد، طی حرکت سریع پسر به سمت اون جنازه نظر رباتی که بالای یکی از ساختمون ها بود جلب شد با چشمای گرد شده و سریع تر از قبل به سمت اون پسر احمق دوید و با گرفتن بازوش اونو بشدت سمت خودش کشید..
با برخورد محکم پسر به بدنش نتونست تعادلش و حفظ کنه فقط دستاش و محکم دور اون پسر پیچید و باهم روی زمین افتادن.. درواقع جونگکوک روی زمین و اون پسر روی جونگکوک فرود اومد بلافاصله بعد از اون صدای رگبار و داد بلند فردی که دستور غیر فعال کردن اون ربات و میداد تو گوشش پیچید
از درد کمر و بازوش ناله کوتاهی کرد که بالاخره اون پسر تکونی به خودش داد، کم شدن سنگینی روی تنش باعث شد چشماش و باز کنه..با دیدن چهره ی اشنای مقابلش توی بهت فرو رفت برای اطمینان بیشتر نگاهش و توی صورتش چرخوند.. اشتباه نمیکرد! هرچند چهرش پخته تر و جذابتر از قبل شده بود اماخودش بود اون تهیونگ بود!
همزمان با فکری که از ذهن جونگکوک گذشت زمزمه ناباور تهیونگ و شنید: جو-جونگکوک؟
از بهت در اومد اخم غلیظی کرد و یه ضرب توی جاش نشست تهیونگ که انتظارش و نداشت هول کرده دستاش و روی شونه های جونگکوک گذاشت و ناخوداگاه روی پاهاش نشست
جونگکوک لحظه ای اخماش باز شد و متعجب به وضعیتشون نگاه کرد نیشخند نامحسوسی زد خب.. از این پوزیشن بیشتر از قبلی خوشش میومد.. ابرویی بالاانداخت و روبه تهیونگ که همچنان شوکه بود گفت: جات راحته؟
YOU ARE READING
Who are you?
Action☆ "جونگکوک: این سرگرمی جدید جذابه.. ازش خوشم میاد یونگی:بنظرم اصلا به عنوان سرگرمی بهش نگاه نکن اینی که من میبینم کم کم هممون و تبدیل به سرگرمی میکنه...! " [تهیونگ برای گرفتن انتقام برادر دوقلوش از موقعیت خوبه درس خوندن توی امریکا میگذره و وارد مدرس...