نگاه نمناک و غم دارش و به جونگکوک داد.. چی میشد اگه اونو میخواست؟ چی میشد اگه دلش و به تمین میداد؟ مگه چه فرقی با تهیونگ داشت؟ خسته بود از اینکه همیشه مقابل این نگاه خشمگین قرار میگرفت... با وجود این اتفاقات میفهمید که جونگکوک با خودش مشکل داره دقیقا با خوده تمین... وقتی تهیونگ گفت دلیل دوری کردنا و ازار و اذیتاش خودش بوده امیدوار شده بود اما الان..؟
با بغض لب زد: من تمینم
جونگکوک که حس کرد فشار زیادی به فک پسری که قطعا برادر تمین بود وارد کرده عقب کشید و گفت: به من دروغ نگو من جز به جزش و میشناسم تو برادرشی اره؟؟تمین کجاست؟ چرا خودش نیومده؟
تمین از جاش بلند شد و با ضربه ای روی قفسه سینش داد زد: منم، تمین منم چرا منو نمیبینی؟ چرا همیشه منو میشکنی؟ از داغون کردن من چی بهت میرسه جونگکوک
جونگکوک که گیج شده بود اما از جلب شدن توجه همکلاسی هاش بیزار بود مچ دستش و گرفت و دنبال خودش کشید اون سه نفرم با نگاهی که بین خودشون رد و بدل کردن همراهشون رفتن
جونگکوک، تمین و سمت دیوار هل داد و دست به کمر مقابلش ایستاد
_درست حرف بزن ببینم چی میگی؟تمین بینیش و بالا کشید و صاف ایستاد اگه قرار بود جونگکوک ماله اون نباشه قطعا اجازه نمیداد تهیونگ هم داشته باشتش پوزخندی زد و گفت: عااا جئون جونگکوک بزرگ گول خورده؟ اونم به راحتی
جونگکوک اخمی کرد و پرسید: منظورت چیه؟
تکیش و از دیوار گرفت و سرش و بلند کرد
_منظورم واضحه تمین منم.. اونی که این دوماه و باهاش گذروندی تهیونگ بود اونی دلت و بهش دادی تهیونگ بودبه قیافه بهت زده جونگکوک بلند خندید و رو به اون سه نفر که متعجب بهش زل زده بودن گفت: شماهم فکرش و نمیکردین؟ هرچند حق دارین تهیونگ بازیگر خوبیه خوشم اومد همتون و تو مشتش گرفته
دوباره نگاهش و به جونگکوک داد بهش نزدیک شد و گفت: اومد انتقام منو ازت بگیره اومد تقاص اذیتایی که کردی و بگیره
نگاه کلی بهش انداخت و با تکخنده ای ادامه داد: میبینم که موفق هم بوده حسابی اشفتت کرده نه؟
_خفه شو
اما اون بی توجه ادامه داد: واقعا چطور متوجه نشدی؟ مگه من زورم به تو و دوستات میرسید؟اصلا به این فکر نکردی که من دوساله تمام عاشقت بودم، برات تلاش میکردم و منو نمی دیدی چطور تو دوماه دیونم شدی؟! نمیفهمم چطوری تو دوماه جوری عاشقت کرده که از خال صورت و لپای پر و اخلاق مزخرفش میتونی تشخیصش بدی؟ برات چیکار کرد که من نکردم اون چی داشت که من نداشتم؟
جونگکوک اینبار بلند تر از قبل داد زد: خفه شــــــــــو
تمینم متقابلا داد زد: خفه نمیشم.. اره تو باختی.. خودتو و به برادر من باختی.. میدونی برنامش از اول همین بود؟ میخواست دلت و ببره و بره.. من نخواستم.. من دلم نیومد بشکنی اما تو بازم چشمت اونو میبینه
YOU ARE READING
Who are you?
Action☆ "جونگکوک: این سرگرمی جدید جذابه.. ازش خوشم میاد یونگی:بنظرم اصلا به عنوان سرگرمی بهش نگاه نکن اینی که من میبینم کم کم هممون و تبدیل به سرگرمی میکنه...! " [تهیونگ برای گرفتن انتقام برادر دوقلوش از موقعیت خوبه درس خوندن توی امریکا میگذره و وارد مدرس...