38

3.9K 611 338
                                    

بعد از گذشت دوساعت و مستقر شدن کامل همه.. برای شام وارد سلف پایگاه شدن .. دختری که کمی قبل توسط تهیونگ ضایع شده بود با دیدنش ذوق زده کنار جین ایستاد و گفت: اقای کیم میشه به پسرتون بگید بیاد کنار ما شام بخوره؟

جین خنده ناباوری کرد و گفت: تو جدی هستی؟ فک کردم دیگه دلت نخواد ببینیش

دختر با خنده گفت: من جنبم بالاااس از اون جذاب به دل نمیگیرم بعدشم خودم شروع کردم.. حالا میگین بیاد؟

نگاهی به چشمای ملتمسش انداخت و با تاسف سر تکون داد
_خیلی خب کو این پسر دلربای من؟

دختر به قسمتی که تهیونگ و سوجین ایستاده بودن اشاره کرد جین بلند صداش زد: تهیونگ.. میشه بیای کنار ما شام بخوری؟

تهیونگ با خنده سری تکون داد و گفت: باعث افتخاره با سر میام

دختر که روی خوش تهیونگ و دید با ذوق لب گزید و سمتش دوید با تردید استینش و کشید، تهیونگ سمتش چرخید و گفت: جانم؟

دختر لحظه ای هنگ کرد اما با ذوق بیشتر لب زد: دکتر جون یه لطفی میکنی؟

با گیجی نگاهش کرد که دختر اشاره کرد گوشش و جلو بیاره و تهیونگ هم سمتش خم شد

_میشه اون فرمانده ترسناکه رو هم بیاری سر میز

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و سرش و بلند کرد با چشم به جین اشاره کرد و گفت: اینم از بابام میخواستی.. حرف اون و گوش میده نه منو

_خب اخه اونوقت استاد فکر میکنه دوتا دوتا میخوام

+مگه نمیخوای؟

_نه اونو که برا خودم نمیخوام

تهیونگ نیشخندی زد و اینبار تو صورت دختر خم شد
+منو برای خودت میخوای؟

دختر هم بابت سوتی ای که داده بود هم بخاطر نزدیکی صورت تهیونگ بهت زده پلکی زد، اب دهنش و قورت داد عقب چرخید و به سمت دوستاش رفت تهیونگ هم با چشمای خندون دنبالش کرد که سوجین پس گردنی حوالش کرد
_لاس نزن بیشعور

+من نزدم اون زد

پشت چشمی نازک کرد و گفت: اره جون خودت

تهیونگ چشمکی بهش زد و سمت جین رفت کنار اونا شام خورد و از هیچ فرصتی برای اذیت کردن اون دختر که جه هی معرفی شده بود نگذشت...!

.
.
.

صبح وقتی از ساختمون خارج شد با جونگکوکی مواجه شد که دست به کمر و با اخم تعدادی از دانشجو ها رو مجبور کرده بود دور محوطه بدوند.. کنارش ایستاد و پرسید: چیشده؟

جونگکوک سرش و سمتش چرخوند و با مکث گفت:خوبم دکتر ممنون صبح شماهم بخیر

تهیونگ نگاه چپی بهش انداخت و گفت: خب حالا صبح بخیر!

Who are you?Where stories live. Discover now