47

3.8K 543 260
                                    

مقابل خونه جین نگهداشت و سمت تهیونگ چرخید
_مطمئنی حالت خوبه؟

باخنده جواب داد: چند بار میپرسی خوبم باور کن

_میخوام خیالم راحت شه

+خیالت راحت

دستش و به دسته در گرفت اما قبل از پیاده شدن سرش و جلو برد و با لبهای غنچه شده منتظر بوسه خدافظی موند

جونگکوک لبخند محوی زد، خم شد و محکم بوسیدش 

تهیونگ از ماشین پیاده شد و تا وقتی ماشین جونگکوک از مقابل چشماش محو بشه با نگاهش بدرقش کرد.. به درخواست ریوجین مرخصی گرفته بود تا توی خونه بهش برسه هرچند حالش واقعا بهتر از قبل بود اما میدونست مادرش تا وقتی خودش مطمئن نشه خیالش راحت نمیشه

ریوجین جلوی در منتظرش بود لبخندی زد و مادرش و توی اغوش کشید

_خوبی تهیونگ

+خوبم الان که تورو دیدم بهترم شدم

_زبون نریز پدصگ

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و جلو تر از اون وارد شد
+هانا کجاست؟

_صداتو بیار پایین خوابه بچم

روی کاناپه لش کرد و گفت: الان چه وقته خوابه.. باباش کجاست؟ 

ریوجین وارد اشپزخونه شد کیک پر مغزی که برای پسرش پخته بود و همراه شیر کاکائوی داغ اورد و مقابلش گذاشت و گفت: بخور جون بگیری عزیزدلم

تهیونگ چشماش برقی زد و درحالی که خم میشد گفت: با اینکه حالم خوبه اما کی میتونه از این بگذره

_بخور که باید برام تعریف کنی

+چیو؟
_چانیول گفت با جونگکوک بهم برگشتین اره

تهیونگ درحالی که چنگال و تو دهنش میذاشت گفت: اول بذار بخورم بعد،حرف بزنم نمیفهمم چی میخورم

دقایقی بعد همه چی و براش تعریف کرده بود و منتظر بهش نگاه کرد ریوجین لبخندی زد و گفت: پس اینطور

+اره اما امکان داره مامانش مخالفت کنه

ریوجین اخمی کرد و گفت: بیخود..مگه میتونه؟

+پسرشه ها

لبخندی زد و گفت: اگه من مخالفت میکردم چیکار میکردی؟

لحظه ای مکث کرد و گفت: شاید قیدش و میزدم

_بیخود میکردی من زندگی خودم و دارم پس حق دخالت کردن تو روابط تو رو ندارم و تو نباید اجازه دخالت هیچکس و تو زندگیت بدی فهمیدی؟ اون پسریم که من دیدم فکر نکنم به این راحتیا ولت کنه

تهیونگ متعجب پرسید: مگه دیدیش؟ 

_اره اون روز که اومدم پایگاهتون دائما با چانیول بحث میکرد حتی کلی بهونه سر هم کرد نذاشت تورو بیاریم اینجا

Who are you?Where stories live. Discover now