پسر گیج گفت: چی شر و ور میگی برا خودت
تهیونگ کمی ترسیده بود نمیدونست میتونه از پس اون چهارتا غول تشن بر بیاد یا نه با عجز زیر لب نالید: زر میزنم به جدم!
و صداش فقط به جیمینی که با خنده ی متعجبی از پایین بهش نگاه میکرد رسید به سختی با نگهداشتن پهلوی دردمندش از جاش بلند شد و دستش و رو شونه تهیونگ گذشت و با خنده گفت: فکر میکردم به خونم تشنه ای!
+فکر نمیکردم اینقد باهوش باشی پارک جیمین...!
جیمین متعجب بهش نگاه کرد، تهیونگ با هجوم یکی از اون افراد به سمتش دادی زد و چوب و با ضرب بلند کرد ولی واقعا اون لحظه انتظار شنیدن داد جیمین و نداشت...!
با تردید سمتش برگشت که جیمین و در حالی که با دو دست سرش و چسبیده بود دید با هول چوب و انداخت و گفت: هی هی حالت خوبه؟جیمین با حرص دستاش و برداشت و گفت: اخرش زهر خودت و ریختی تمین
تهیونگ دستاش و قاب صورت جیمین کرد اول سرش و با دقت چک کرد و بعد تو چشماش زل زد
+پارک جیمین درسته که دله خوشی ازت ندارم ولی قسم میخورم اینبار از قصد نبود واقعا نمیخواستم بهت اسیب بزنمجیمین هم متقابلا تو چشماش خیره شد صداقت و میتونست از چشمای شفافش بخونه اما در عین حال نمیتونست نگاهش و از اون چشما بگیره
ناگهان با لگدی که از پشت رو کمر تهیونگ خورد هردوشون محکم روی زمین افتادن... سره تهیونگ توی گردن جیمین فرو رفت.. برخورد لباش و بازدم عمیقش با گردن جیمین تقریبا نفسش و بند اورد
تهیونگ بی توجه به جیمینه مسخ شده با عصبانیت دندوناش و روی هم سایید و در حالی که از روی جیمین بلند میشد چوبی که کنارش ول کرده بود رو هم برداشت و عصبی در حالی که میچرخید چوب و محکم به شکم همونی که پشت سرش بود کوبید
فریاد جای خنده های پسر و گرفت و با درد روی زمین نشست تهیونگ قلنج گردنش و شکوند و با هجوم به سمتشون، تک تکشون با اون چوب سرویس کرد اما حواسش بود که به جاهای حساس بدنشون ضربه نزنه
اونی که بنظر سردستشون بود در حال فرار برگشت سمتش و داد زد: بازم همو میبینیم دفه بعد از خجالتت در میامپوزخندی زد و سمت جیمین که تو حالت نیم خیز با چهره متعجب بهش نگاه میکرد برگشت
+چته مثل سکته ایا به من زل زدی؟
جیمین متحیر گفت: عجب ضرب دستی داری پسررر باورم نمیشه
دستش و سمتش دراز کرد و پوزخندی زد
+میتونی بری خدات و شکر کنی که هنوز تبدیل به هدفم نشدی
نگاهی به دست دراز شدش کرد و با مکث دستش و گرفت
تهیونگ قدمی سمتش برداشت و با گرفتن زیر بغلش کمکش کرد سره پا شه
نگاه کلی بهش انداخت و گفت: فک کنم خیلی اسیب دیدی.. بریم درمانگاه؟
YOU ARE READING
Who are you?
Action☆ "جونگکوک: این سرگرمی جدید جذابه.. ازش خوشم میاد یونگی:بنظرم اصلا به عنوان سرگرمی بهش نگاه نکن اینی که من میبینم کم کم هممون و تبدیل به سرگرمی میکنه...! " [تهیونگ برای گرفتن انتقام برادر دوقلوش از موقعیت خوبه درس خوندن توی امریکا میگذره و وارد مدرس...