PART 11: یک گره جدید

67 12 4
                                    


CHAPTER 11

A NEW NODE


از دید هیوجین:

به تهیونگ نگاه کردم: اما این واقعا انصاف نیست....

+چی انصاف نیست مادمازل؟

-تجربه کردن این همه هیجان اون هم بدون من، باید از دور بشینم و فقط شما رو نگاه کنم.

+اما این هم انصاف نیست.

-چی؟

+اینکه تو از دور بخوای با اون چشم های دلفرییب بهم نگاه کنی و من حواسم پرت جایی به غیر از چشم های زیبای تو باشه.

جین از پشت دستش رو روی شونم گذاشت: به نظر من هم انصاف نیست فردای روزی که از دختر دلخواهم بله گرفتم برم اون دادگستری مسخره و اعصاب خودم رو بهم بریزم چون یه سری ادم مریض فکر میکنن خلاف اشکالی نداره و چون پولدارن هر غلطی که بخوان میتونن انجام بدم.

سانی خندید و گفت: خونسرد باش.

+پس حالا بیاین همگی بریم سر کارمون نظرتون چیه این عاشقانه هاتونو بزارین برای بعدا هومم؟؟

-من با تو میام صبر کن برم لباسم رو عوض کنم.

+اما من از دیدن اون لباس توی تنت خسته نمیشم.

-خوشحالم که این رو میشنوم ولی مطمئن باش سرهنگ اخراجم میکنه.

از دستشون کمی خندیدم و بعد از پاک کردن دور دهنم از روی صندلی پشت میز صبحانه بلند شدم و رو به هانا گفتم: تو امروز....

اجازه نداد حرفم رو ادامه بدم و گفت: من امروز ميخواستم همراهتون بيام ولي امنيت این دوتا برام در اولویت هستن.

-واقعا بابت همکاریت ممنونم.

سری تکون داد و من با بوسه ای روی پیشونی هیوجین از خونه خارج و همراه جین وسانی سوار اسانسور شدم که جین گفت: تو داری میری اداره پیگیر کار جیمین بشی؟

-اره، جیمین یکی از خط قرمز های منه.

+حالا رنگش مهم نیست، هرچی شد خبرش رو به من بده ولی تهیونگ اگر تونستن تا خونه هیوجین بیان میدونی که این چقدر خطرناکه که این ها تو این خونه بمونن؟

-میگی چیکار کنم؟بیان خونه ی من؟

+چرا که نه.

سانی به میون حرفمون اومد: میتونن بیان خونه ی ما.

جین نگاهی بهش کرد: خودت کل روزو پیش هیوجینی.

سانی با مشت به بازویجین ضربه زد: یییا یعنی چی که من کل روز پیش اونم؟

+اشتباه میگم؟

-اره چون من شب ها هم پیششم.

در اسانسور باز شد و قبل از خروجم بهشون گفتم: خوبه در و تخته خوب با هم جور شدین، شوخی هاتونم داره شبیه به هم میشه.

♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی‌ ناتمامWo Geschichten leben. Entdecke jetzt