CHAPTER 15
THE LETTER "J"
از دید هیوجین:
شب با فکر به جانگکوک و اتفاقاتی که افتاده بود تا طلوع خورشید چشم بر روی هم نگذاشتم، در اتاق رو باز و به سمت آشپزخونه حرکت کردم. بعد از دم کردن چایی برنجی رو داخل پلوپز ریختم و خیره به زمین منتظر آماده شدن صبحانه بودم تا بچهها رو بیدار کنم که دست های کسی دور بدنم حلقه شد:
-صبحت بخیر اقای کیم.
+پات بهتره؟
-اره من قوی تر از جیزی هستم که به نظر میام.
+نیازی به گفتنش نیست با یاداوری اتفاقات گذشته هر بار بهم ثابت میشه که چقدر قوی هستی.
-تو...
با شنیدن صدای زنگ تلفنم خودم رو از تهیونگ جدا کردم و گفتم: الان برمیگردم.
بی حرف نگاهم کرد و من به سمت اتاقم حرکت کردم، تلفنم پشت سر هم زنگ میخورد و اسم میونگسو رو صفحش خاموش و روشن میشد:
-میونگسو!؟!
+شما دوتا خانم تا کبه مشکل نخورین یادتون نمیاد که شخصی به اسم میونگسو میشناسین مگه نه؟
-آییگوووو ببخشید واقعا این چند ماه درگیر این پرونده بودم.
+خبر ترفیعت توی کل اداره پیچیده تبریک میگم.
-یعنی الان منو بخشیدی؟
+نه.
-چیکار کنم من رو ببخشی اقای هان میونگسو؟
+صدف دریایی با سوپ جلبک و سوجو.
-تولدته مگه؟
+مهم اینه من سوپ جلبک دویت دارم.!!
-حالا بگو ببینم اون فیلم هارو برام گیر اوردی؟
+اره!!! تصاویر رو برات واضح کردم....امم هونگ نارین زنی 30 ساله مدت کوتاهی مربی مهدکودک بوده ولی بعد از فوت فرزندش استعفا داده.
-فرزندش؟؟چیزی از شوهر اونجا نوشته شده؟؟
+اممم نه من چیزی نمیبینم، شناسنامه بچشو به اسم خودش گرفته بوده.
-خب پس یعنی ممکنه شوهرش از وجود اون بچه بی خبر بوده باشه؟
+مطمئنی شوهر داشته؟
-اره اقای سو یکی از قربانیان پرونده شوهرش بوده طبق ادعاهای خودش البته ولی من نمیتونم تا وقتی چیز نهایی نشده گزارشی در این مورد بنویسم.
+من این هارو برات میفرستم اگر فکر میکنی کمک دیگه ای از دستم برمیاد بهم بگو و راستی....اممم فرزندش 3 سال داشته و اسم مهدکودکی که توش کار میکرده هم "رنگین کمان" بوده.
YOU ARE READING
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanfictionژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...