CHAPTER 41
ONE STEP FURTHER
نزدیکش نشو...این جمله ای بود که هیوجین با خودش تکرار میکرد ولی چیزی نبود که دوست داشته باشد بعد از این همه سگ دو زدن به دنبال سر نخ بفهمد. او نیاز به اطلاعات بیشتر از این ها داشت.
کلافه مسیر رفته را دوباره به سمت بلیک برگشت که این بار ساعدش در حصار دست های تهیونگ اسیر شد: برای امروز کافی نیست ؟
-اون بیشتر از این ها میدونه.
+من سعی میکنم سر پا بشه تا بتونی ازش اطلاعات بکشی ولی امروز براش روز سختی بوده، باید زنده بمونه یادت نره مرده اون به درد ما نمیخوره.
هیوجین میدانست که حق با تهیونگ است و این بار زیاده روی کرده است. این روی هیوجین برای تهیونگ کاملا جدید بود، دختر لجباز او هنگام کار یک ستوان تمام عیار میشود و با اتمام این ماموریت قطعا میتوانست ترفیع درجه بگیرد. هرچند که این خودش باعث نگرانی تهیونگ بود ولی به او از اعماق وجودش افتخار میکرد.
همراه هیوجین به سمت بالا حرکت کردند که صدای سانی را شنید: هیو هیو کجایی؟
با دو خودش را به او رساند: اینجام چیشده؟
-سرهنگ برات لینک فرستاده گفته نیازه تا جلسه برگزار بشه و به مقامات گزارش بدش.
+به مقامات؟ من توی همچین جایگاهی هستم؟
-الان وقتش نیست بیا یه دست به اون موهای بهم ریختت بکن انگار از جنگ برگشتی.
+سانی من نمیدونم باید چی بگم.
به تهیونگ نگاه کرد: نمیشه توکنارم باشی؟
-همه ی این ها بستگی به متن اون دعوت نامه داره قطعا کسی نباید کنارت باشه ولی این همه استرس برای چیه؟ یکم قبل که بلیک رو قورت میدادی.
+تهیونگ...
-جانم؟
+ساکت شو.
این را گفت و همراه سانی خودش را به طبقه بالا رساند، لباس استین کوتاهش را با یک بلوز گشاد تر تعویض کرد و بعد از کشیدن آن شانه چوبی داخل موهایش ان ها را با یک مخملی پشت سرش بست. به ساعت نگاه کرد: اگر اینجا ساعت نزدیک به دو بعد از ظهره پس قطعا اونجا ساعت ساعت نه شبه!!!
وقتی کاملا اماده بود بر روی لینک مورد نظر زد تا از طریق گوگل میت وارد مذاکره شود. دیدن همچین مقامات رده بالایی که تا به این لحظه صبر کردند تا گزارش های او را بشنوند برایش استرس اور بود. سرهنگ که متوجه حال او شده بود سر صحبت را باز کرد: ستوان مین الان توی چه مرحله ای هستین؟
-تا پیش از این رو...
+تا حدی در جریان هستن پس خلاصه وار بگو.
VOUS LISEZ
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanfictionژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...