CHAPTER 32
ESCAPE FROM THE CHECKMATE
بعد از آن انفجار سهمگین مقابل آپارتمان تهیونگ قبل از اینکه اتفاقی برای آن ها بیافتند جیهوپ به تهیونگ کمک کرد تا لوازم مورد استفاده هیوجین برای مدتی به خانه تهیونگ منتقل شود.
در حالی که نگران دختر جسور اما ترسیده مقابلش بود تصمیم گرفت تا تحت پوشش شرکت رایانه ای دوباره شغلش را به عنوان کارا گاه شروع کند. شغلی که هیوجین همیشه برای او میپسندید، پس حالا که برگشته بود نباید اجازه میداد تا اتفاقی برای او بیوفتند.
اما هیوجین تنها کسی نیست که نیاز به مراقبت دارد، تهیونگی که این روزها شیطنتش گل کرده تا بخشی از این بررسی ها را بدون اطلاع قبلی هیوجین پیش ببرد. حالا او میدانست دختر آقای کانگ جانش در خطر است و این تنها چیزی نیست که ذهنش را به هم ریخته است.
نکته ای که بیشتر از هر چیزی نظر تهیونگ را به خودش جلب کرده است ارتباط دختر آقای کانگ، خواهر جانگکوک، جنی است که در طی این اتفاقات جانش را از دست داده در حالی که وقتی این اتفاق پیش آمد او هنوز برای حل این پرونده به اداره جدیدش در سئول ملحق نشده بوده است.البته این همه ی ماجرا نیست در گوشه این داستان کسی هست که به آیپی هیوجین دسترسی داره و تلاش کرده تا اطلاعات این پرونده رو پیدا کنه و دلیلش رو نمیدانست با وجود اینکه سر زدن به آن کافی نت تا حد زیادی به شکاش دامن زده بود هنوز فکر نمیکرد که این اوباش به پرونده ارتباط زیادی داشته باشند.
حالا او به جای گشتن به دنبال وزیر تصمیم داشت تا ابتدا قلعه را تصرف کند و بعد از آن به سراغ اسب ها بروند این حرکات اِل شکل بیش از اندازه اعصابش را به هم ریخته بود.
و اما جانگکوک، انگار شخصت های منفی رده دوم از سر و کله زدن با مشکلاتشان خسته شدند و اتحاد رو اکنون بهترین راه حل میدانند. اره، این کاریه که انتقام با افراد میکنه. دوست دارن به هر ضربی شده به هدفشان برسن و حالا منفعت جانگکوک در قرار گرفتن کنار تهیونگ خلاصه میشود؟؟؟
فصل سی و سوم:
تهیونگ آهسته پلک هایش را از هم فاصله داد و به شخصی که دستش را گرفته بود خیره شد و سپس به کسی که بالای سر او ایستاده بود و در تلاش بود تا آرامش کند: به نفعته دستتو از روی شونهاش برداری.
هیوجین به تهیونگ نگاه کرد در حالی که خط اخم هایش هرلحظه عمیق تر میشدند: الان فکر نمیکنم توی شرایطی باشی که بتونی بهش بگی چیکار بکنه یا نکنه.
در حالش که فشاری به دست دختر نگران رو به رویش وارد میکرد با صدای گرفته اش جوابش را داد: چطوری فهمیدی؟
+جانگکوک بهم زنگ زد.
-چرا؟
+چون کارت داشتم و تو هم جواب تلفنت رو نمیدادی چند بار زنگ زدم بهت.
![](https://img.wattpad.com/cover/345496900-288-k113665.jpg)
ESTÁS LEYENDO
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanficژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...