CHAPTER 46
RED
خوشحال میشم اگر یادتون بمونه روی ستاره VOTE بزنین
حتما شما هم بار ها تجربه اش کرده اید. حرفی بزنید و جمع با شما مخالفت کنند با اینکه شما میدانید چیزی در این میان لنگ میزند، یک تکه ای که نیست، یا حتی اگر هست پازل را جفت و جور نمیکند.
حالا هیوجین بود که همچین احساسی داشت ولی نمیتوانست دلیل و مدرک محکمی برای حرفش بیاورد. تنها چیزی که میتوانست اثبات کند این احساسات اشتباه است یا درست پیدا کردن کالبد شکاف بدن جنی خواهر کوک و نتیجه اصلی کالبد شکافی بود.
لباس پوشید و برای قدم زدن از خانه خارج شد، تا سوهیون برایش اطلاعات پیدا کند میدانست کمی طول خواهد کشید. با پایش به سنگ ریزه ها ضربه میزد: آیش هر چی میگم کوک ناساز میزنن...
با حس کسی پشت سرش سرش را مایل کرد، میتواند سایه شخصی که دنبالش میکند را ببیند. ایستاد و به عقب برگشت در حالی که گاردش را بالا گرفته بود: تهیونگ؟
-تو که فکر نمیکنی من میتونم اجازه بدم تنهایی قدم بزنی وقتی ناراحتی؟
+توام با من مخالفی؟ نه برعکس... میدونی وقتی خودش یه فرمول خاص برای نمایشگاه هاش داشته چطور میشه باور کرد این بار سعی کرده عین یه آدم نقاشی کنه؟
-چه خوب که تو طرف منی.
+هیوجین....
ایستاد و به سمتش برگشت: جانم؟
+از این لحظه به بع ماموریت میدون وارد وادی جدی تری میشه ولی میشه ازت خواهش کنم مراقب خودت باشی؟
-چرا صدات انقدر نگرانه؟
+امروز که انقدر جدی و مصمم دیدمت دوباره یاد قبل افتادم، گیر انداختن سامانتا و...میدونی....پابلو به مراتب از اون ترسناک تره.
دست تهیونگ صورتش را نوازش میکرد که هیوجین دستش را روی دست های او نشاند: نمیتونم بگم نگران نباش به جاش میگم اینبار مراقبم باش.
حالت چشمان تهیونگ با شنیدن این حرف از هیوجین تغییر کرد. نیمچه لبخندی زد و لپ او را کشید: خوب بلدی دل من رو ببری، اینجوری که حواسم رو پرت میکنی چطور میخوای مراقبت باشم؟
-تهیونگ من باید هی چیزی رو بهت بگم.
+خدا بخیر کنه.
-من میخوام شبونه وارد اون آکادمی هنری بشم.
چشم های تهیونگ گشاد تر از اینی که هست نمیشد: هیوجین چی توی سرت میگذره که فکر کردی من میزارم تنها بری اون تو؟
-کی گفته میخوام تنها برم...تو هم باهام میای.
چشم هایش را ریز کرد: باور کنم که تو داری راستش رو میگی؟
YOU ARE READING
♜✎ 𝐄𝐧𝐝𝐥𝐞𝐬𝐬 𝐆𝐚𝐦𝐞 / بازی ناتمام
Fanfictionژانر: جنایی، اسمات، عاشقانه، درام، مافیایی سرگرد کیم تهیونگ، برای کمک در حل پرونده ای به ساختمان مرکزی سئول منتقل شده..!!!.....حالا ستوان مین هیوجین که به سختی خاطراتش را فراموش کرده با برگشتن تهیونگ دوباره ذهنش آشفته شده. اما تهیونگ برای نوشیدن جام...